۱۳۸۸ مرداد ۲۳, جمعه

دنيا صحنه ي تکان دهنده اي از تئاتر قدرت است .

دنيا صحنه ي تکان دهنده اي از تئاتر قدرت است .
پرده بالا مي رود . حقيقت متوقف مي شود و نمايش دلهره آوري از خشم و خشونت ناشي از قدرت طلبي آغاز مي شود . حقيقت و انسانيت در سويي و قدرت و جذبه برتر بودن در سويي ديگر چنان بازيگران و تماشاگران را مسخ مي کند که به سادگي دروغ جايگزين حقيقت مي شود .
زورگويان ، نشئه قدرت خود مي شوند و شهريار خاموش مفهوم انسانيت مي گردند. برده داري در عصر مدرن شدن انسان و در کنار ابزارها و ادوات غول پيکر نظامي چندان کنتراست چشم گيري ندارد. گويي که چشم تفکر انسان امروزه به اين باور رسيده است که انسان همين است و دروغ و حقيقت افسانه هاي ساخته روياپردازيي هاي مادربزرگ هاست. انسان عصر مدرن آموخته است که نبايد نگران بود و نه بايد افسوس خورد. نمايش تهوع آوري به پا مي شود که تسلط فيزيکي و روحي را به رخ جهان بکشد و انسان روح خود را به قدرت مي فروشد و برده شيطاني مي شود که چيزي جز خودش نيست . انسان خودش را دفن مي کند تا باقي بماند . انسان دوباره پا به عرصه اي مي گذارد که در نهايت خودش را نفي کند …. عده اي زور مي گويند و عده اي زور را مي پذيرند و اين واقعيتي است که هرگز تغيير نمي کند….
منبع گاهانه

هیچ نظری موجود نیست: