۱۳۹۰ آذر ۱۳, یکشنبه

۱۳۹۰ شهریور ۱۳, یکشنبه

سرگذشت خانوادۀ محمد نادرخان












نصیرمهرین











بررسی حکومت های افغانستان*



چهار سال پادشاهی محمد نادرشاه



(1929-1933)











محمد نادرخان







محمدنادرخان(1262-1312خورشیدی/1883-1933عیسوی)چهارسال پادشاهی کرد.درطی آن مدت افزون برنشان دادن گونۀ از حکومتگری خشونت بار؛ تهداب نظامی را هم برجای نهاد، که سالهای متمادی به درازکشید. نظامی که نشانه های آن را تا پایان جمهوری محمد داوودخان، می توان مشاهده نمود.



چگونگی پیشینه ها و سیر دست یابی او به قدرت،دارای ویژه گیهای است، که برگهای سزاوار تأمل و آموزندۀ تاریخ سدۀ پسین کشورما را رقم می زند. به منظوربازشناسی وبازیابی آن سیر و نشانه ها، بررسی فشرده یی را که با نام اوپیوند یافته است، به صورت کل طی دو مرحله در نظر گرفته ایم:



- مرحلۀ نخست، سرگذشت خانوادۀ محمد نادرخان.



- مرحلۀ دوم،دست یابی به قدرت، با بررسی فشرده چهار ساله پادشاهی او.







سرگذشت خانوادۀ محمد نادرخان:





محمدنادرخان نواسۀ سرداریحیی خان است. یحیی خان خسر امیرمحمد یعقوب خان بود.یحیی خان باتنی چند ازبقیه سردارانی که به محمد یعقوب خان نزدیکی داشتند،درسال 1881نخست در امرتسر وبعد در دیردون هند تبعید شدند. یحیی خان دو پسرداشت به نام های سردارمحمد یوسف خان وسردارمحمد آصف خان.سردارمحمد یوسف خان با سه زن ازدواج نمود.زن اولش یک دختر( محبوب سلطان ،یک تن ازخانم های امیر حبب الله خان)وسه پسر به دنیا آورد.محمد نادر، شاه محمود وشاولی.



محمد نادرخان درسال (21 حمل 1362هـ.ش.)1883 دردیره دون هند تولد شد.(1)



محمد نادر18سال عمر خویش را در هند سپری نمود. درآنجادرس خواند وبا زبان های هندی وانگلیسی وفارسی آشنا شد. سرداریحیی خان هفتۀ دو بار جوانان خانواده را گرد میاورد وبه آنها دربارۀ افغانستان معلومات میداد .اعضای خانوادۀ اودرسال 1901 پس از دریافت اجازه نامۀ امیرعبدالرحمان خان به افغانستان برگشتند ومورد احترام اوقرارگرفتند.درهفته های آغازین برگشت که درباغ علیمردان به سرمی بردند، چند بار نزد امیرباریاب شدند. طی همین دیدارها بود که دوپسرو نواسۀ بزرگ یحیی خان در دل امیر جای ویژه یافتند. از روی روایت منابع خانواده گی سرداران، علایق امیررا به ایشان چنین می خوانیم :



امیرعبدالرحمن خان:



" سردار( سردار یحیی خان) شما درهندوستان باغ بزرگی داشتید، یقین دارم که عایلۀ تان درباغ علیمردان دلتنگ هستند،چنانچه شنیده ام که شاولی جان( بعدها مارشال شاولیخان مشهور به فاتح کابل ) مریض گردیده ، بنأً قلعۀ علی آباد(2)



را که در جوار باغ با صفائی واقع واز آب گوارای کاریزی برخوردار می باشد، برای اقامت تان تعیین وتخصیص داده ام وعلاوتا ً چون نزدیک باغ بالا قرار دارد، می توانم شما را بیشتر ببینم." (3)



امیر در آن هنگام درقصر باغ بالا زنده گی می نمود



باید چندی ازین دیدارها گذشته باشد که آن خانواده به " خانوادۀ مصاحبان " ویا مصاحبان خاص ،نیز شهرت یافتند. در پیوند آن لقب گفته شده که روزی امیرعبدالرحمن خان به سرداریحیی خان گفته بود: " سردارخوب می شودهرگاه پسران تان سردارمحمد آصف خان وسردارمحمد یوسف خان وقتا ً فوقتا ً نزد حبیب الله جان ( بعد امیرحبیب الله خان) بروند . . .



امیرافزوده بود، که " نوه های شما در آینده مصدر کارهای بزرگی خواهند شد. من درناصیۀ نادرجان( بعدها محمد نادرشاه) ذکاء وهوشمندی می بینم ."(4)



پس از مرگ امیر عبدالرحمن خان رفتن سردارمحمدیوسف وسردارمحمد آصف نزد سردارحبیب الله خان وصحبت های آنها با امیرحبیب الله خان،سبب شد که مردم آنها رامصاحبان بنامند. برعلاوه از آنجایی که سردار محمد یحیی خان پسر سلطان امحمد خان مشهور به طلایی بود، این خانواده را خاندان طلایی نیز نامیده اند.



ازدواج امیرحبیب الله خان با محبوب السلطان، دختر سردارمحمد یوسف خان وخواهرمحمد نادرخان که" تحصیل یافته، خوش صحبت وخوش مشرب" هم بود،زمینه های بیشتر نفوذ خانوادۀ سردار یحیی خان واز جمله محمد نادرخان را در دربار فراهم نمود.( 5)



نادرخان 1282. ش. اول کرنیل اردلیان حضور شد. با امیر هند رفت. قوماندان گارد شد به رتبۀ جنرالی رسید . در شورش منگل 1290 در حالی که 25 سال داشت، موفق شد شورشیان را از راه مذاکره و مقاتله به تسلیمی وادارد.پس از آن نائب سالار شد. لقب سردار اعلی را به دست آورد و مکتبی برای ملک زاده گان سمت جنوبی تاسیس نمود که پسران اعیان واشراف جنوبی در آن شامل گردیدند .(6)



پس ازقتل امیرحبیب الله خان( 1919) ، محمد نادرخان وبرادرانش مدت کوتاهی زندانی شدند. درشب قتل امیر، محمد نادرخان نیز در کنار خیمۀ او بود. به روایت میرغلام محمدغبارپیش از قتل امیر، طی دیداری توافق میان امان الله خان ونادرخان حاصل شده بود.(7) . دشوار به نظر میاید که موافقت نادرخان با امان الله خان رابر اساس آن باور های پذیرفت که امان الله خان در جهت حصول استقلال وتجددگرایی داشت. در حالی که زیرکی وهوشمندی سیاسی محمد نادرخان برای دسترسی به قدرت پس از برداشتن امیرحبیب الله از طریق همسویی و اتحاد عمل با امان الله خان، همچنان انگیزۀ عقده گشایی مؤثر بوده است. زیرا روزی امیرحبیب الله خان بر نادرخان قهر شده وامر کرده بود که ریسمان یک پیسه گی خریده در پاهایش انداخته مثل سگ او را کش کنید . . . .(5/2)



ازین رو میتوان این ذهنیت را پذیرنده شد، که توقیف چند روزۀ او در جلال اباد وچندی درکابل بیشتر برای محافظت آنها بود. تا به عنوان قاتل شاه آسیبی نبینند. درحالی که سردار محمد هاشم خان( بعدها سردارمحمد هاشم خان صدر اعظم) از طرف کسانی که از حقیقت قتل امیر، توافق امان الله خان ومحمد نادرخان آگاهی نداشتند،به گونۀ اهانت آمیزازهرات به کابل فرستاده شده بود. سیدمحمد اکبرحمید"حسینی"نویسندۀ کتاب حکمرانان هرات، نوشته است که"دونفرازکندک مشران به نام های غلام حضرت خان وعبدالرسول خان برای گرفتاری ودستگیری محمد هاشم خان(بعدها سردار محمد هاشم صدراعظم) وسلیمان (سردار) خان اقدام کردند وآنهارا بریابوی پالانی (اسپ بارکش)سوارکردند واز طریق غور وهزاره جات به سوی کابل حرکت دادند. (8)



هنگام جنگ استقلال به عنوان قوماندان جبهۀ مهم درسمت جنوب کشور رهسپار شد.کسب پیروزی او مورد تحسین شاه قرار گرفت. اما پس از تصرف قدرت، کیش شخصیت نادرخان، همراه با امان الله ستیزی و امانی زدایی به اندازه یی توسیع یافت که نویسنده گان تابع دامر دربار سلطنتی ،محمد نادرخان را" اعلیحضرت محمد نادرشاه غازی، شهریار استقلال ونجات بخش افغانستان نامیدند، وحتا درکتاب های درسی مکاتب نیز او را محصل استقلال یادکردند. به طورمثال بنگریم : ". . . اعلیحضرت محمــد نادرشــاه برای وطن ما خدمت های بسیار نموده اند. استقلال ما رادوباره از دشمن ما گرفته اند . . . "(9)



پس از حصول استقلال افغانستان،محمد نادرخان وبرادارنش، پله های دیگری ازعروج ونفوذ را پیمودند. نادرخان به حیث وزیر حربیه و برادراش سردار محمد هاشم سفیر روسیه بود.شاه محمود وشاه ولی با دو خواهر شاه نیز ازدواج کردند. اما امان الله خان مانع ازدواج خواهرش با سردارهاشم خان شد . ازین رو هاشم خان تا زنده بود کینۀ او را بردل داشت.



نادرخان هنگامی که وزیرحرب بود، با داشتن صلاحیت بسیاررئیس تنظیمۀ تخار وبدخشان شد . از زبان شاهدان عینی برمیاید که درآنجا رفتارهای مدبرانه داشت. روشی را که هنگام بازرسی صفحات شمال افغانستان در پیش گرفته بود، باروش حکمرانان پیشینه دارای تفاوت بود. اوسردار محمد اکبرخان نایب الحکومه را که مامای شاه بود،با تعدادی از مامورین رشوه خواربرطرف نمود. با آنانی که به دزدی وراهگیری شهرت یافته بودند، برخورد شدید نموده وامر اعدام شان را داد. طوره یکی از چهره هایی که درتصنیف ها وآهنگ ها هنوز هم نام او جای دارد از جملۀ همان اعدامیان امر محمد نادرخان است. برباقیات سالها پیش مردم از ناحیه مالیات خط بطلان کشید واوراق مربوط را آتش زد. تحفه های گرانبها را نپذیرفت. هنگامی که هیأت صد نفرۀ اومواد خوراکی وغیره مواد واجناس را به مصرف میرسانیدند، به تادیۀ پول برای آنها تأکید می نمود.



آن کارکرد های او درولایات تخار وبدخشان بازتاب تحسین آفرین داشت. جمشید خان شعله که خود محمد نادرخان را هنگام آن مسافرت از نزدیک دیده بود، با وجود محکومیت سیاست ها واعمال او که درزمان پادشاهی خویش مرتکب شد، قضاوتی دارد در خور تأمل . وی می نویسد :



" گویا تقررمحمد نادرخان سپه سالار وزیر حرب به تخاروبدخشان درچنین فرصتی که این خاک بی سروسامان در آتش ظلم وفساد می سوخت کارمعقول سلطنت کابل بود. . . . از روزیکه از خنجان به این ولایت داخل شده است، یک گیلاس آب از کسی را به مفت نخورده است. . . "



محمد نادرخان مامورین بالارتبۀ پیشین راازکاربرکنار نمود وبه کابل فرستاد پسرکاکایش سردارسلیمان خان وبرادرش سردار شاه محمود خان رابه وظایف مهم کشوری ولشکری گماشت.براساس دیداربا همان نقش او است که جمشیدخان شعله برکارروایی های زمانۀ پادشاهی اش،چنین می نویسد:" اگر اعلیحضرت محمد نادرشاه به کشت وکشت وخونهای سیاسی دست نمی زد وجلو سردار محمد هاشم خان و متعصبین محورسلطنت را درمسایل تبعیض پسندی می گرفت شاید مسیر زنده گی مردم واحوال جامعه شکل دیگری میافت . . ." (10)



حقایق نقش اودراوضاع تخاروبدخشان و گونه های روش وسیاستی را که در پیش گرفت،می تواند زمینۀ بحث بیشتری رافرهم آورد. اما یکی ازواقعیت ها این هم است که محمد نادرخان وقتی به حیث رئیس تنظیمۀ بدانسوی رفت که پله های قدرت را پیهم و بدون موانع وبا ضمانت های خاندانی پشت سرمی نهاد. در تخار وبدخشان اوامرودستور العمل هایش مانند سلاطین وشاهانی بود، که هیج مانعی را در برابر اجرای آن نمی دید.با چنان صلاحیتی رفتارمی نمود که نیازی به گزارش به کابل و کسب اجازت از شاه مطرح نبود.آثاری که صلاحیت ورفتارش برتوقعات اوجای نهاد، میتواند سخن از گونۀ افزون خواهی وبهتربینی خوداندیشانه راوانماید. اما آن روش او در کابل با موانع روبرو بود. . .







شکل گیری جناح بندی های حکومت امان الله خان و سرنوشت محمد نادرخان





درقسمت های پیشین،هنگام نگریستن به کنش ها وواکنشهای زمانۀ پادشاهی امان الله خان،واکنشهایی را که ازخواستگاه قرائت دینی متفاو ت وبرمبنای ضد اسلامی نامیدن شاه ناشی شده بود، یادآوری نمودیم.درسوی دیگر،افزون برحضورناراضایتی های منفعلِ مشروطه طلبان پشین، محافظه کارانی نیزحضورداشتند که نه تنها بااصلاحات شاه مخالفت می ورزیدند؛ بلکه با مشروطه خواهان پیشینه و افرادی که تکیه گاه امان الله خان را تشکیل داده بودند،مخالفت می ورزیدند. محمدنادرخان ازچهره های مهم این گروه ازاشخاص ترسیم شده است. با آن که ازجزییات طرح ها و موارد مشخص پیشنهادات از زبان وقلم خوداواسنادی دردست نداریم.در زمان حیات وقتی شرح زنده گی اش را نوشتند، هیچ اشاره یی به موارد مشخص اختلافات اونشده بلکه به تذکردلایل نامقنع می پردازند. مثلاً ، " اعلییحضرت محمد نادرشاه . . .، در وائل برج قوس 1302 از عهدۀ وزارت حربیه نظر به بعضی موانع مستعفی گردیدند. . . . در 30 نومبر 1926 ع. دراثرعلالت مزاج استعفای قطعی خویش را( از سفارت افغانستان در فرانسه ) اظهار داشته بمعالجه پرداختند."



(11)



اما جلوه های ازآن ویا اندک نوشته هایی که ازنزدیکان وهواخواهان او ویا دیگران را دیده ایم، می توانند ما را اندکی در شناخت مواضع محافظه کارانۀ وی کمک نمایند. مثلا ًخواهرزاده اش جنرال اسدالله سراج به این موارد اشاره می نماید : " اعلیحضرت امان الله خان پادشاه تجدد پسند بوده ومی خواست وطن رابا گامهای سریع به شاهراه تمدن سوق دهند. و اما سپهسالار که شخص دوراندیش وبه عنعنات و روحیات اقوام بلدیت کامل داشت، به عرض می رساند که باید با سنجش وآهستگی رفتار نمود ." (12)



اما این سخنان برای تشخیص مواضع محمد نادرخان وتشخیص نظری باورهای سیاسی او ،همچنان برای مرزبندی دقیق او با دیگران، بسنده نیست. در حالی که دربارۀ مواضع عبدالرحمن لودین ویا روحانیت اشرافی وملاهای پیروآنها در قبال اصلاحات شاه آن کمبود وجود ندارد. و ما می توانیم موارد نظری آن ها را بگونۀ مشخص از همان هنگام دریابیم. . .



برخی ازمخالفت های او را می توان اختلاف درگونۀ برخورد تاکتیکی با شورشیان نامید. مثلا ً اگر او سرکوب شورشهای سمت جنوب کشور را نپذیرفته باشد، به این دسته از اختلافات او برمی گردد. در حالی که چهره های آشکار شدۀ اختلاف را داریم ، بدون اینکه محتوی ومضمون آن وقت را همه جانبه در دست داشته باشیم.چهره های آشکار شده ازین قرار بودند:



پذیرش قوماندۀ عملیات ازطرف محمد ولیخان ( کفیل سلطنت)،برکناری محمد نادر خان از سمت وزارت حربیه، فرستادن او به سفارت فرانسه، سبکدوشی ویا استعفا از سفارت، نپذیرفتن خواهش شاه برای بازگشت به افغانستان،همه جلوه های اند ازموجودیت اختلاف، نارضایتی نادرخان از نظام امانی.



اما گویا تر روشهای دوران بعدی یا دوران پادشاهی نادرشاه اند، که می توانند زبان گویای مکنونات پیشینۀ او باشند . بعدتر آنها رامی نگریم. . . .







**







چنانچه مشاهد می نماییم، اززمان بازگشت خاندان محمد نادرخان از هند تا استعفأ او ازسفارت افغانستان درپاریس(30 نومبر1926ع.)، تحولات وتغییراتی دراوضاع اعضای آن خاندان، جامعه ونهاد حاکمیت، به میان آمده بود، که هجرت دوبارۀ آنها ویا رسیدن به قدرت را تعیین می نمود. دوعامل در تعیین سرنوشت آنها بیشترعمده کارسازاند:



یکی تشدید بحران ها درجامعه که ضعف وناتوانی فزایندۀ نظام امانی مانع مهار نمودن آن بود.و دو دیگر، سرشناس شدن نادرخان وبرادران او؛وامکاناتی که برای استفاده از اوضاع نابه هنجار حاکمیت لرزان امیر حبیب الله کلکانی برای تصرف قدرت در استقبال نادرخان نشسته بود.



راه تصرف قدرت سیاسی

پس ازآنکه امیرحبیب الله کلکانی کابل را تصرف نمود، بر اساس مشورۀ کاردان های سیاسیی نظام خویش، به محمد نادرخان پیشنهاد کرد، که بر گردد ودر ایجاد نظم ونشق با او همکاری نماید. نمایندگان پیام خاص او سردارعبدالعزیز خان وسردار احمد شاه خان بودند که از راه هند روانۀ پاریس شدند. .از آنجایی که امیرحبیب الله به نادرشاه نظر نیکی داشت،سردارشاه محمود خان برادرشاه را رئیس تنظیمیۀ سمت جنوبی تعیین نمود. امان الله خان نیزبه نادرشاه پیام داد، درجنگ ضد نیروهای حبیب الله کلکانی سهیم شود. بازگشت او را به افغانستان از راه شوروی پیشنهاد نموده بود. پیشنهاد همکاری علی احمد خان (مشهور به والی- وی درسمت مشرقی موفق به گرفتن بیعت وحلف وفاداری تعدادی ازمتنفذین برای به نام امیرعلی احمد خان، واعلیحضرت شده بود. ) را که شوهر خواهرامان الله خان بود، جدی نگرفت. هنگامی که علی احمد خان به پشاور رسیده بود، محمد نادرخان نیز در پشاور بود. محمد نادرخان به سردار فاروق خان عثمان گفته بود که علی احمد خان را ببیند واز مکنونات او آگاهی حاصل نماید.



فاروق عثمان نوشته است:" والی احمد خان پیشنهاد نمود که « باید به اتفاق یکدیگر به خاطر نجات افغانستان سعی به خرچ دهند. فرقی نمی کند که ریاست کشور از آن من باشد یا از آن سپهسالار نادرخان.»



وقتی که آن پیشنهاد را به نادرخان رساندم پوزخند زد وهیچ نگفت.". (13)



محمد نادرخان برخلاف پیشنهاد امان الله خان، از راه هند به افغانستان برگشت و درجنوب کشورمحل تدارک حمله به کابل وجنگ با امیرحبیب الله را تعیین نمود.امان الله خان به نادرخان نمه نوشته بود که از راه شوروی به قندهار برود. در صحبت ها و مصاحبه ها درهند، گنگ وکلی، وبا زبان دپلوماتیک چنان سخن میگفت، که کسی نپندارد اوقدرت را برای شخص خویش می خواهد. اما لبۀ تیز حملات خویش را به سوی حبیب الله کلکانی متمرکز نموده بود. یکی از پیام های را نگاه کنیم :



نامه به اقوام جنوبی :

اینجانب محمد نادر که یک خدمتگار دین ودولت اسلام هستم،وخویشتن را بهیخواه همۀ مردم افغانستان می دانم، زمانی که در پاریس بودم،خبر های وحشتناک افغانستان را شنیدم. هرچند در آن وقت بسیار مریض بودم،ولی خدمت برای افغانستان،در قدم اول اهمیت برای من بود. همانا با عجلۀ تمام،به پشاور سفر نمودم واینک به خواست خداوند،، با وحدت ویک پارچگی قبایل،وبا درایت مردم ولایات جنوب وشرق افغانستان بطرف کابل پیشروی نموده،بعد ازخلع حبیب الله رهزن از سلطنت که تاج وتخت کابل را غصب نموده، شخص دیگری را که قادر باشد، به کشور افغانستان، دین وملت خدمت نماید، به شرط وحدت و رضایت مردم قبایل، به پادشاهی انتخاب خواهم کرد." (14)

دراثرتوفیقی که در بسیج قبایل جنوب وشرق به ویژه جنوبی یافت، امارت بیش از8 ماهۀامیرحبیب الله کلکانی پایان یافت ( 22 میزان 1308 خورشیدی ) نخست شاولیخان ( از آن ببعد مارشال فاتح کابل لقب گرفت) وسپس نادرخان به کابل رسیدند. .



در سلام خانۀ کابل ،" دراثراظهارات چند تن اشخاص سرشناس . . . و اصرارسران قبایل بالاخره سپهسالارسلطنت راقبول نمود.( 23میزان 1308)"(15).



واین قبولی به مقام شاهی در حالی بود که پیشتر برخی از نخبه گان مانند محمد ولیخان وکیل سلطنت امان الله خان،شیراحمد خان رئیس شورا ومیرهاشم خان وزیر مالیه به او پیشنهاد نموده بودند که موضوع تعیین زعامت را به لویه جرگه واگذار نماید وتا آن وقت به حیث وکیل سلطنت بماند .(16)



اما او با تکیه بر ظریفانه ترین شیوه و تدارک زیرکانۀ کسب قدرت، شاهی خویش را اعلام نمود. ولی مطبوعات دولتی درزمینۀ کسب مقام پادشاهی از طرف او چنین نوشته اند:



" به تاریخ 23 میزان اعلیحضرت منجی وطن وارد کابل شده از طرف ملت بپاداش این خدمت بزرگ بپادشاهی افغانستان قبول وانتخاب گردیدند و در اثر اصرار ملت ذات همایونی وظیفۀ شاهی را پذیرفتند. . ."(17)

سوالی که پاسخ نیافته است

یکی از پرسش هایی که همواره حین بررسی فعالیت های محمد نادرخان مطرح بوده، این است که تمویل کنندۀ مصارف قوای جنگی اوکجا و کدام منبع بوده است.



تا حال منبع و مقدارهزینۀ مصارف قوای جنگی او وبرادرانش، هیچو قت به صورت واضح ومقـــنع ابلاغ نشده است.دریافت مقداری پول ازطرف غلام صدیق خان چرخی که دربرلین بود و ازطریق تاجری درپشاوربه محمدنادرخان رسید، ویا دادن مقداری پول چند دوست و آشنای او، تکافوی مصارف جنگی سپاه او را نمی توانست.



اما گفته شده است که به صورت پنهانی از طرف انگلیسها تمویل می شد. درین باره نوشته اند ،که نادرخان پیش از بازگشت برای گرفتن قدرت با انگلیسها ارتباط داشت ،" ولی انگلیسها نمی خواستند به این روابط شکل رسمی وعلنی دهند. زیرا علنی شدن روابط آیندۀ نادرخان را در افغانستان به خطر بی اعتمادی مردم مواجه میکرد. از آنرو انگلیسها ظاهراً خود را دراین مورد بیطرف نشان داده اند. ولی آنها هیچ شخص دیگری رابرای سلطنت آیندۀ افغانستان،بهتر از نادرخان وبرادران او نداشتند و تمام زمینه ها را بطور مستقیم وغیر مستقیم به نفع او مساعد می ساختند."(18)



نادرخان دربمبئی به نمایندۀ انگلیس نیز گفته بود که طرفدار دولت انگلیس است (19)



گرچه پرسش بالادر بارۀ مصارف او تا رسیدن به کابل پاسخی ندیده است، اما پس ازاعلان پادشاهی او مدرکی در دست است که کمک های بریتانیا را مدتی اعلام نکرده بود.





آغازپادشاهی محمد نادرخان





محمد نادرخان در آغاز حکومت خویش، دست به چند عمل یازید. نخست تعدادی از فعالان زمانۀ امانی رابه زودی اعدام نمود.



دوم با توسل به وسایل قرآن وشمشیر علیه سپاه حبیب الله کلکانی، که به شمال کابل رفته بود، اقدام نمود. همنچنان خط مشی حکومت خویش را اعلام د اشت.







خط مشی حکومت محمد نادرشاه





محمد نادرخان خطمشی حکومت خویش را طی ده ماده ابلاغ کرد. رئوس نکات آنها عبارت بودند از :



1- حکومت موافق احکام اسلامی ومذهب حنفی2- منع رشوت وشراب 3- توجه به امورحربیه وتشکیل نیروی عسکری به صورت قومی وداوطلبانه4- ادامۀ وبرقراری روابط با دول خارج.5- امور مربوط به وزارت داخله،توجه جدی به انتخاب والی ها، حکومتی ها کلان ونایب الحکومه ها. 6- دریافت مالیه و محصول گمرکات مانند سابق.7- درزمینۀ تجارت وزراعت. علاقمندی به مناسبات تجارتی با کشورهای خارج. ایجاد زود از زود راه آهن .8-توجه به علم وفن ؛ اما راه دریافت خوبترآن منوط به تشکیل شورای ملی.9- تأسیس شورای ملت. انتخاب وکلای ملت. 10- تعیین صدراعظم ازطرف شاه . . .(20)



مواد خط مشی حکومت محمد نادرشاه که درتاریخ خط مشی نویسی ازفشرده ترین آنهاست، نمونه یی ازخط مشی هایی هم است که با ظرافت وهوشمندی تهیه شده، و برخی از مواد آن فقط درروی کاغذ حضورداشته اند وبس. بطورمثال، وقتی مادۀ نهم ( تأسیس شورای ملی )درمعرض دیدخواننده قراربگیرد، می پندارد که شبه حکومت مشروطه ایجاد شده بود. نمونه یی از آن برداشت اشتباه آمیز را در لغتنامۀ مشهوردهخدا می بینیم . در آن جا چنین امده است :



"حکومت آن مشروطه ٔ سلطنتی و دارای مجلس شورای ملی است."



در حالیکه اعضای شورای یادشده از طرف خود دولت تعیین می گردید و آن شورا صلاحیت نه گفتن دربرابرتصامیم دولت را درهیچ موردی نداشت. درمادۀ اول چند منظور وپیامد زیانبار را میتوان نشانی نمود.1- تظاهربه اسلام 2- تاکید به مذهب حنفی. هرچند که اکثریت مردم حنفی نژاد بوده اند، اما به مردمان وسیعی که پیروان شیعه اند، در واقع ستم مذهبی مانند سابق بازهم به گونۀ رسمی ادامه یافت. موردی را که امان الله خان می خواست به گونۀ عادلانه حل نماید، از طرف نظام نادرشاهی بمثابۀ یکی ازسیاست های امتیازدهنده و تبعیض آمیز درجامعۀ ما به درازا کشید. جالب است که در همان مادۀ اول از نبود امتیاز قومیت ونژاد نیز نام برده می شود.



ویا خوانندۀ بی خبرخواهد پنداشت که با توجه به بحران ها و حساسیت های زمانۀ امانی، این بار پس از گرد آمدن وکلای منتخب مردم، پیرامون مضامین تدریسی و ومؤسسات تعلیمی بحث ومشوره می نمایند. اما محمد نادشاه بسیاری از مکاتب را بست وآن چه درزمان امان الله خان برای نسوان کشور درنظر گرفته شده،مطرود گردید.



حکومت محمد نادرشاه دربرخورد با روحانیون، متأثر ازنیاز داشتن حکومت در دست خانواده،سیاست متفاوت با دورۀ امانی را درپیش گرفت.شاه اما ن الله خان برای برخی ازروحانیون وملاها، محدودیت های وضع وحتا گرفتن امتحان ار آنها رامطرح نمود. ملاها علیه او روزتا روزشوریدند.باوجود سرکوب ملاهای جنوب کشور،درنهایت گونه یی ازعقب نشینی را درپیش گرفت. ملاهای اشرافی امیردورۀ حبیب الله کلکانی هرچند درآغاز کمراورا بستند، اما به زودی او را رها نموده به سوی محمد نادرخان رفتند. محمد نادرخان روحانیون متنفذ ،اشرافی را گرامی داشت، آرزوهای آنان را دردولت برآورده نمود،وزارت عدلیه را در اختیارآنهاگذاشت(21) . ودرمجموع ملاها را چنان سمت وسو می داد که دین ومذهب را در خدمت حکومتداری او به کار ببرند.



مادۀ دوم بیشتر تعمیق مبارزه علیه دوران امان الله خان رادر نظر داشت.



به این ترتیب آن مواردی که دارای اهمیت حیاتی برای افغانستان بودند، از طریق بازی با کلمات وبا جنبه های اغواگرانه آرایش یافتند. اما ببینیم که حکومت محمد نادرشاه درعمل معرف کدام نظام بود؟:



درحکومت محمد نادرشاه، آنچه شاه وبرادران اندیشیده بودند، عملی می شد. آرای آنها بود که در نظام تحمیل آرأ به کرسی می نشست. هیج کس ونیروی امکان چراگفتن ومخالفت را نداشت. پتُست های اساسی دولت دراختیارشاه وبرادران او بود. . . (22)



براساس همان لزومدید شاه وبرادران اوبود که، حبیب الله کلکانی وهمکاران اش را در حالی اعدام کردند که دعوت به صلح را با شفاعت قرآن پذیرفته بود. اما دلیل اعدام آنها را آرزومندی قبایل جنوب کشور اعلام داشتند. به این طریق با دادن دلخوشی به مردم بخشی از کشور، بخش دیگر را در بی اطمینانی وبی اعتمادی ،آزرد گی فروبردند. بسا ازچهره های مستعد در حوزۀ اداری، فرهنگی و سیاسی بدون داشتن حد اقل گناه واشتباهی، به این دلیل که محصول زمانه امانی ویا همکاران او هستند، اعدام شدندویا به زندان فرستاده شدند. آزار واذیتی که مردمان بیشمار وخانواده های مغضوبین درآن سالها دیدند، بسیار اند .(23)



ابراز نارضایتی و مخالفت امان الله خان با وی،سبب شد که خوف و هراس بیشتر او را فرا بگیرد،ازآنرو درمتن باوربه کارکرد سیاست خشونت آمیز،سرکوب ها وفزونی گرفت وفضای مختنق شبۀ دوران عبدالرحمن خان در کشور استیلا یافت.



محمد نادرشاه با اتکا برگردونۀ چنان نظام خودکامۀ خانواده گی وفساد اداریی که ازملزومات چنان نظام است، برخی از برنامه های درنظرداشتۀ خویش را به منصۀ اجرا نهاد. توجه به همان بر نامه ها ونهاد است،که ما افکار واندیشه های او را در قبال ادارۀ افغانستان وتحولات اصلاحی کـُند و بطی وجفاهای بی لزوم در حق نخبگان درک می نماییم .



نهاد و موارد اصلاحی اوچه با جوانب اغواگرانه وچه مواردی که در زمینۀ عمرانی و اصلاحی رونماشد،اما درهرحال با نظام مورد نظرش مطابقت داشت ازین قرار اند:



جمعیت العلماً، شورای ملی،مجلس اعیان، مجلس اصلاح وترقی عسکری، ریاست فیصلۀ منازعات تجاریه،شرکت اسهامی برای ایجاد تسهیلات تجارتی، دارالایتام، دارلمجانین، انجمن ادبی هرات، انجمن ادبی کابل، مجلۀ کابل، سالنامۀ کابل، انجمن ادبی قندهار،( جرگه کوتی د پشتو) ، تأسیس کورسهای زبان پشتو،وکورس زبان فارسی برای خارجی ها، کورس زبان آلمانی، فرانسوی، وانگلیسی،فاکولتۀ طب،رفقی سناتوریم،جاده هایی درکابل وولایات واز کابل به ولایات ، بندها و نهرها، کلوپ ها درچندین وزارت، انجمن کشافان، چندین فابریکۀ صنعتی، تعمیربالاحصارکابل . . . ازمؤسساتی ان که در زمان او تأسیس وایجاد گردیدند. (24)



شایان یادآوری است که حکومت محمد نادرشاه، دست به تعمیر بالاحصار کابل یازید، اما ساختمان های پرمصرف دوران امان الله خان را متروک وبدون استفاده گذاشت ویا مانند سینمای پغمان به آتش سوزی روبرو شدند.





درزمینۀ سیاست خارجی





محمد نادرشاه درزمینۀ سیاست خارجی، خط مشی خویش را چنین ابلاغ نمود :



" ادامه وبرقراری واستحکام مناسبات افغانستان با دول خارجه. مثل زمان امان الله خان مناسبات افغانستان با دول خارجه که جریان داشت، جریان خواهد کرد . . ."



اما درعمل سیاست خارجی او با دورۀ امانی، تفاوت هایی را دارا بود.



سیاست خارجی امان الله خان، هرگز طرف تایید حکومت انگلستان نبود. گذشته ازینکه مقامات حرکت استقلال خواهانۀ امان الله خان را فراموش نه نموده بودند، از ناحیۀ احتمال مناسبات حسنه میان شوروی وافغانستان به نگرانی ونااطمینانی آنها وجود داشت. درحالی که امان الله خان با شوروی نیزچنان مناسباتی نداشت که به گونۀ متحد به آن نگریست. حتا بارها مناسبات دو کشوربه وخامت گرایید. بنابرین سیاست مستقلانه امان الله خان پذیرفته شده و در بارۀ آن شک وتردیدی وجود نداشت. محمد نادرخان با توجه به همان برداشت از سیاست خارجی امان الله بود، که نام امان الله خان را در خط مشی خویش آورد.سیاست خارجی نادرشاه درعمل،تکیه واطمینان واعتماد برلندن بود.رمز ورازی که درمناسبات او سایه داشت به پذیرش ادعای دوستی اش باحکومت انگلستان منتج شد. دولت انگلیس که درسال نخست پادشاهی نادرشاه، ده هزار تفنگ و پنج ملیون کارطوس و یک صد وهشتاد هزار پوند به دولت افغانستان تحویل داده بود،دولت افغانستان خبرآن را مسکوت گذاشته به موقع علنی نکرد.(25)



افشأ آن موضوع نیز به تقویۀ این برداشت انجامیده که حکومت نادرشاه در خفا وابسته به انگلستان بود.



دریافت کمک عاجل به شمول کمک نظامی، همکاری هایی که ازطرف کارمندان اطلاعاتی انگلستان، درزمینۀ اطلاع رسانی ازاحوال مخالفین نادرشاه صورت می گرفت،حاکی ازسیاست دوستی با انگلستان درسیاست خارجی او بود. در رابطه با مخالفت برخی ازسران قبایل با حکومت هند بریتانیا نیزنادرشاه سیاستی را در پیش گرفت که کوچکترین درد سری برای آن حکومت ایجاد نشود.



در زمینۀ مناسبات با شوروی،اصل مدارا ومناسبات عادی وفارغ از تشنج را برای حکومت خویش مناسب دید. تعمیل این سیاست، مستلزم ایجاد محدودیت و عملیات سرکوبگرانۀ مخالفین شوروی بود، که به افغانستان آمده بودند. دقیقا ً سیاستی که برای پادشاه پیشین بخارا درکابل، وتلاشهای سرکوبگرانه علیه ابراهیم بیگ در پیش گرفته شد،بهای بود به آن مناسبات و بهره گیری ازپیامد آن برای استحکم قدرت. این سیاست آن امکانات مورد نظر را موفقانه در اختیار دولت محمد نادرشاه قرارداد. در ضمن آن تشویش هایی را که از ناحیۀ اقدامات امان الله خان داشت، تا مبادا عقب گاه استراتیژیک ر به دست بیاورد، نیز خنثی می نمود.جانب شوروی نیز که دولت او را به زودی به رسمیت شناخت،به قناعت رسید.



به این طریق برای برنامه های عمرانی واصلاحی بعدی توانست ازامکانات بقیه کشورها نیزاستفاده نماید.







نتیجــه

همه جا می خوانیم که افغانستان کشورعقب مانده یی است.اگردرراستای دسترسی به سیاست ها وعملکرهای زیانبار وعقب نگهدارنده،نظام ها وشخصیت هایی رانشانی نماییم،نقش سیاست های محمد نادرشاه درعقب مانده گی افغانستان جای تردیدی نتواند داشت. همین طور او نمونۀ واضح از کاربرد سیاست ناشفاف است. در عهد وپیمان وفادار نبوده ونسبت به مخالفین عقده مند می شد.



حین بررسی حکومت چهارسالۀ محمد نادشاه، آنانی که به طرفداری او قلم زده اند،بیش ازهمه" تأمین امنیت"را به عنوان دستاورد او درمیان آورده اند،بدون اینکه ازبرنامه های زیانمند ومانع شوندۀ ترقی وجفاهای سخن گفته باشند، که در حق مردمان بیشماراعمال شد. مردمانی که در پی بی امنی آفرینی هم نبودند. ازسوی دیگر،برخی پیدایش او را درعرصۀ قدرت محصول توطئۀ حکومت بریتانیا می نگرند. بدون اینکه نادرخان رادر پیوند با اوضاع امانی درمیان تبارز افکار وسلیقه های مختلف، به عنوان نماد یکی ازچهره های محافظه کاری قشردرس خوانده واز نحلۀ حکومت خاندانی – خودرأی بنگرند.بسنده نمودن به جانب ساختارسیاسی خودرایانه وکارکردهای آسیب زای زمانۀ او، وندیدن ویژه گیهای برنامه های او که تجربۀ شاخۀ از محافظه کاران را معرفی می کند،تصویر نا مکملی ازاو ارایه داشته است.



هیچ کشوری نیست که به امنیت نیاز نداشته باشد؛ وهیچ حکومتی نیست که در پی دسترسی به امنیت نباشد،اما مهم این است که کدام امنیت؟ وتأمین امنیت برای کی وبه زیان کی ؟ تأمین امنیت در زمان پادشاهی محمد نادرخان،همه امتیازها را درکف دست گروه خاص خاندانی وفرازآوردگانی نهاد که درچرخاندن ماشین دولتی آنها را کمک میرسانیدند.



هیچ حکومتی هم نیست که در پی گونه یی ازتدوین وتعمیل برنامۀ اجتماعی واقتصادی، فرهنگی ونظامی و . . . نباشد. اما مهم این است که با توجه به زمان وامکانات مکانی، تا چه اندازه یی به رفع نیازهای مردم وتأمین اوضاع سالم مادی ومعنوی کئشیده است.



آن چه درمورد حکومت محمد نادرشاه بررسیده است،گویای علاقمندی به قدرت، گزینش راه اشتباه تصرف قدرت است.تدوین وتعمیل برنامه ها درتابعیت ازانگیزۀ حکومتداری است. درنتیجه چنان بنیاد ودرازا کشیدن آن، فرصت های خوب و مناسب برای رشد وتعالی جامعه از دست داد.



تحکیم قدرت با ستاندن جان بیگناهان وزندان سپاری های مردمانی عملی شد که نقش شان برای جامعۀ ما مفید بود. آن کنش قهار که در واقع واکنشی علیه نظام و نسلی اززمانۀ امان الله خان نیزبود، خشونت متقابل رابربرخی ازناراضییان تحمیل نمود.



نخست قتل سردارمحمد عزیز خان دربرلین ازطرف سیدکمال و چند ماه پس ازآن، قتل نادرشاه باضرب گلولۀ عبدالخالق(16عقرب1312) حکایت از فشارهای طاقت سوزحکومت محمد نادرشاه دارد.



بررسی حکومت نادرشاه را با دستنویسی از او پایان میبریم، که گویا دقایق پیش ازمرگ نگاشته است:











(26)







رویکرد ها و توضیحات:







1- اسدالله سراج ."رویداد های مهم زندگی اعلیحضرت محمد نادرشاه شهید".ص 2 مطبعۀ احمد. کابل . افغانستان 1388



2- عزیزالدین وکیلی پوپلزایی نوشته است:" باغ علی آباد، محل پوهنتون( دانشگاه ) حالیه، ملکیت ورثۀ شاه ولی خان بود. ( ص 383 دارالقضاء در افغانستان.) به احتمال نزدیک به حقیقت که منظورپوپلزایی همان وزیرشاه ولیخان (صدراعظم احمدشاه)خسرشهزاده سلیمان نخستین پسراحمد شاه درانی است.



3- اسدالله سراج. رویداد های مهم ص 3



4- ص 3 اثر بالا



5- این هم گفته شده است که" با شدت مریضی امیر عبدالرحمن خان، انگلیسها کوشیدند تا موافقت امیر را مبنی بر مراجعت خانوادۀ سردار یحیی خان از تبعید گاه شان درهند کسب کنند." . زنان افغان زیرفشار عنعنه و . . .داکتر سید عبدالله کاظم ص 206-207)- 5/2 ص 111



6- رویداد ها . . .اسد الله سراج ص 12



7- غبار جلد دوم .ص .30



8- سید محمد اکبر حمید حسینی . حکمرانان هرات .ص 50 .هامبورگ. آلمان 2006به اهتمام دکتور سید معروف رامیا.



9- برهان الدین .کشککی . نادر افغان. صفحۀ اهدا. جلد اول. مطبعۀ سنگی ریاست عمومی مطابع کابل.1310. درکتاب های تدریسی مکاتب وتاریخ ومجعول همو اره محمد نادرخان رابالابرده اند. برای اطفال از صنف دوم مکاتب.چنین تدریس می شد که محمد نادرشاه شهید استقلال وطن ما را به دست آورد.







10- صص 166- 185. جمشید شعله. جهاد ملت بخارا.و حوادث لقی درشمال هندوکش . به کوشش دکتر جمراد جمشید.



11- سالنامۀ کابل سال 1311. ص 2



12- رویدادها . . .اسدالله سراج



13- ازخاطرات انتشار نیافتۀغلام فاروق خان عثمان. ازاین خاطرات که در اختیار جناب دکترمحمد اکر م عثمان است، بسیار اندک انتشار یافته است. قسمتی از خاطرات در بارۀ کوشش های قدرت طلبانۀ محمد نادرخان را که برای نویسندۀ این سطور لطف نموده است، درکتاب در نگی بر زمینه های استبداد شناسی نادرشاه ص 16 آورده ام.



مارشال شاه ولیخان در کتاب "یادداشت های من" از فرستادن دوسردار احمدشاه وعبد العزیزاز طرف امیر حبیب الله به سوی نادرخان می نویسد اما از وظیفۀ شاه محمود خان نمی نویسد. مراجعه شود به یادداشت های من . نویسنده شاولیخان ص 45.



14- نامۀ سرگشادۀ نادرخان به قوم وزیرمؤرخۀ 27 رمضان 1347 مطابق مارچ 1929. NAI.302-G,1929,P.8; IOR,L/PS/10/1288,5.703-PS, March 19 , 1929 نقل ازص 296 کتاب " واکنش های مذهبی و تحولات اجتماعی درافغانستان 1919-1929 شاه امان الله وعلمای افغان. مؤلف ( به زبان انگلیسی) سنزل نوید. مترجم محمد نعیم مجددی. انتشارات احراری. هرات . افغانستان .



15- سید قاسم رشتیا.خاطرات .( 1311-1371) ص 9. ویرجینیا/ امریکا 1997



16- ص9 .منبع پیشین



17- سالنامه 1311



18- سید عبدالله کاظم/زنان افغانستان درزیر فشار عنعنه وتجدد. ص 212



19- میرمحمد صدیق فرهنگ افغانستان در 5 قرن اخیر. ص 395.



به بقیه منابع که درین زمینه روشنی می اندازند مراجعه شود:



1. Sir Q. Kerr Fraser_Tytler, Afghanistan: A study of Politcal Development in Central and Southern Asia. New York and London: Oxford Univ. Press, 1953, p.231.



2. Rhea Talley Stewart, Fire in Afghanistan 1914-1929. New York: Doubleday, 1973, p.575.



3. Vartan Gregorian, The Emergence of Modern Afghanistan. Stanford and London: Stanford Univ. Press, p.332



4. Sir W. Kerr Fraser_Tytler, Afghanistan….



p.230



20- ص 2/ 3 سالنامۀ سال 1311.



21- نورالمشایخ فضل عمر، درنخستین سالها،وزیرعدلیه محمد نادرشا ه بود.



22- برای معلومات بیشتر ص 48-49 افغانستان درمسیرتاریخ جلد دوم تألیف میرغلام محمد غبار.مراجعه شود



23- برای معلومات بیشتربه کتاب های "سرنشینان کشتی مرگ یازندانیان قلعۀ ارگ" .تألیف عبدالصبورغفوری و"ازخاطراتم"،تألیف خالد صدیق چرخی مراجعه شود.



24- درسالنامۀ سال1311خورشیدی.شرح مفصل آنها زیرعنوان "مؤسسات جدید عصرنادرشاهی " آمده است



25- فرهنگ. ص 410



26- اسدالله سراج. رویدادها . . .ص 134











چهل سال پادشاهی محمد ظاهرشاه



( 1933-1973)











. . .نقش صدراعظم ها دردوران پادشاهی چهل سالۀ محمد ظاهرشاه، مبیین حدود نقش شاه،حدود صلاحیت او و رهیافت بسا از تضادهای داخلی درباراست، که درشکل کودتا ویا شــبه کودتا تبارز یافته است . . .















محمد ظاهرشاه محمد هاشم خان صدراعظم











پیش درآمد



چندساعت پس ازآن که محمد نادرشاه به قتل رسید؛ برادرش سپهسالارسردارشاه محمود خان وزیرحربیه،محمد ظاهر یگانه فرزند شاه مقتول را به حیث پادشاه معرفی کرد. آن روز، 16 عقرب سال 1312 خورشیدی بود. هنگام انتخاب محمد ظاهر به مقام پادشاهی؛صدراعظم سردارمحمدهاشم خان،اگرآرزومندی وتمایلی برای کسب پادشاهی داشت، آن آرزو را ازدست رفته دید. زیرا طی مسافرتی که به سوی صفحات شمال داشت، به مزار شریف رسیده بود.



سردارهاشم خان، درسلسه مراتب قدرت خاندانی،بعد ازنادرشاه شخص دوم بود. باتوجه به قدرت خواهی هاشم خان صدراعظم، دورازتصورنبود،که با موجودیت خویش در کابل دست به تشبث جانشینی برای خویش میازید.



سردارشاه محمود خان با آن اقدام که منتظر نظرخواهی هاشن خان نشد و دست بیعت به برادر زاده درازنمود، احتمال بروز کشمکش قدرت طالبانه را که تاریخ افغانستان معاصربارها پس ازمرگ زمامداران شاهد بوده است، منتفی نمود.



نورالمشایخ طی سخنرانی به مناسبت مرگ محمد نادرشاه و برتخت نشستن ظاهرشاه، به گونۀ تلویحی به این موضوع اشارۀ ظریفانه یی دارد، به این گونه: " برادرانم این ازعلامت سعادت افغانستان است، که امروز والاحضرت محمد هاشم خان صدراعظم با آن محبوبیت ورسوخی که دارد، در مزارشریف با اعلیحضرت محمد ظاهرخان بیعت و برای او و طن خود خدمت می کند . . ." ( 1 )



اما پس از قتل محمد نادرشاه،ویژه گی یی درساختار قدرت پدید آمد، که نمایشگرقدرت تشریفاتی شاه جوان وخودکامگی صدراعظم بود. درواقع پس ازقتل نادرشاه، به رغم آنکه قدرت دردست برادران شاه مقتول باقی ماند؛ صدراعظم هاشم خان، ازصلاحیت بیشتری بهره مند شد.



این عامل یا نقش صدراعظم دردوران پادشاهی چهل سالۀ محمد ظاهر شاه، مبیین میزان نقش شاه ،حدود صلاحیت او و رهیافت بسا از تضادهای داخلی دربار است، که درشکل کودتا ویا شــِبـِه کودتا تبارز یافته است. به دیگر سخن: پس از مرگ نادرشاه تا صدارت دکتورمحمد یوسف خان، ازآنجایی که قدرت اصلی حکومت دردست صدراعظم ها بود، هر قدرت طلبی که ازدربارسرفراز میاورد، نخست برکناری صدراعظم را البته با موافقه وتایید شاه در دستور کار قرار میداد.



در قسمت های بعدی ،حین مکث به تغییراتی که درین عرصه در ساختار حاکمیت ایجادشده است، به این موضوع مشخصتر می پردازیم.اما با موجودیت صدراعظمی کاکاهایش آن نقش محمدظاهرشاه فرعی بود. درحالی که نقش بزرگتروفعالتراودردهۀ چهل خورشیدی تا کودتای26سرطان، که صدراعظم ها حرف شنو او بودند،اصلی است. این است که بررسی دوران پادشاهی او راغالب مؤرخان کشور ما در پیوند با نقش صدراعظم ها نگریسته اند.



برین مبنا و به دلیل اینکه درزمان زمامداری 40 سالۀ او چندین صدراعظم خاندانی وغیر خاندانی حضور یافته اند، بررسی دوران پادشاهی او را با در نظرداشت نقش آنها بیشتردرنظر گرفته ایم. درزمان پادشاهی او ( سه) صدراعظم خاندانی و( شش) صدراعظم غیر خاندانی، مجموعاً (نـُه) صدراعظم، به وظیفۀ صدرات پرداخته اند .



محمد ظاهر پادشاهی که پس از ریختن خون پدرش به دست یک تن از مخالفان به اسم عبدالخالق، برمسند قدرت ظاهری نشست و تاوقتی که به دست یار دیرین، پسرکاکا وشوهرخواهرش سردار محمد داوودخان از قدرت برافتاد(1973)،گونه هاوشیوه های متمایزرفتاررا برجای نهاده است.ازخونریزی های بی محابا واعمال آشکاراترین روش نقض حقوق انسانی که آغازین زمانۀ شاهی او را رقم زده اند، تا توشیح قانون اساسی دارندۀ مواد تحمل آمیزو دیدارنشریات ومظاهرات مخالفت آمیز، مستلزم بررسی های مفصلتر ومشخصتر اند. بدون نمایاندن جوانب آنها،تصویرلازم و واقعی ازمحمد ظاهر شاه ارایه نتواند شد.



درچارچوب طرح فشرده یی که برای بررسی چهل سال پادشاهی او در نظرگرفته ایم،،نخست به معرفی او پیش ازرسیدن به مقام پادشاهی می پردازیم. اما شایان یادآوری است که به منظور فاصله گرفتن از تاریخنگاری معمولی وسنتی،ترسیم سیمای دوران او نیز زمانی میسرتواند بود که موارد مختلف مشخصتردیده شوند. همچنان دیدار با حال و روز گار یا تاریخ وسرنوشتی که کتله های مردم در زمان پادشاهی او دیده اند،در متن بررسی آیند.







معرفی محمد ظاهرشاه



( 1914- 2008 / 1293-1386)



محمدظاهردومین فرزند نادرشاه،به روز دوشنبه22میزان سال 1293خورشیدی در کابل تولد شد. در شش سالگی به مکتب رفت .سه سال نخستین را در مکتب حبیبه درس خواند، (1299-1301) . با تأسیس مکتب استقلال تاسال 1303 درآن مکتب به کسب آموزش ادامه داد.هنگامی که پدرش محمد نادربه حیث سفیرافغانستان د ر پاریس تعیین شد،با او روانۀ فرانسه شد.( 19 سرطان 1303) درفرانسه نیزدرچندین مکتب درس خواند. دوسال درمکتب "اینه ژانسون ده سالی" شاگرد بود. پس از آن که محمد نادرخان ازعهده داری سفارت افغانستان در فرانسه/ پاریس، کناره گرفت ودر جنوب فرانسه رفت، مدت یکسال وشش ماه همراه با او بود. متعاقب آن به پاریس برگشته ، در مکتبی به نام "باستور" به فراگیری درس ادامه داد. مدتی هم درمکتب" کولیژ دومون پی نی " شامل شد. درآن هنگام که محمد نادرخان و برادرانش هنوز در جنوب فرانسه بودند،محمد ظاهر با یک خانوادۀ فرانسوی، موسوم به " دانیه لو " زنده گی می نمود.



در مورد سطح آگاهی وفهم از دروس مکتب های که او درس خوانده است، دوگونه گزارش آمده است. در سالنامۀ کابل (1312 خورشیدی) که در واقع مبلغ لزوم دیدهای دولت بود، زیرعنوان مختصر سوانح ذات همایونی ، گزارش دولت این است، که " در تمام ایام توقف خود در پاریس ذات همایونی مرتبا ً از جماعت ده الی اول ( اعلی) تحصیل نموده" .(2)



امابه نقل ازمحمد یعقوب خان که چندی بامحمدظاهرخان، محمدداوود خان ومحمد نعیم دریک دبستان درس می خواند،تصویری ارایه شده است، که هرسه تن شاگردان بسیار تنبل و درس نخوان بوده اند . (3)



محمد ظاهرچندی پس از تصرف قدرت به وسیلۀ نادرخان، در حالی که 16 ساله بود،به تاریخ 20 میزان سال 1309 خورشیدی به افغانستان برگشت. درتعلیمگاه پیادۀ عسکری که تازه تأسیس شده بود، یکسال آموزش نظامی دید. با فراغت از آن تعلیمگاه درهفده سالگی، کفالت وزارت حربیه به او سپرده شد. وزیر حربیه عمش شاه محمود خان بود. افزون بر آن وکالت وزارت معارف افغانستان را نیز عهده داربود. (4)



شهزاده محمد ظاهر17 ساله بود که با حمیرا دختر وزیر دربار وقت سردار احمدشاه خان ازدواج نمود. یک برادر و دوخواهر داشت.برادرش محمد طاهر در زمان امارت امیر حبیب الله کلکانی،درکابل فوت نمود. دوخواهرش با سردارمحمد داوودخان وسردارمحمد نعیم خان فرزندان سردارمحمد عزیز خان، ازدواج نموده بودند.



شایان یادآوری است که محمد ظاهر بیشتر زبان فرانسوی را می دانست تا زبان فارسی دری. به زبان پشتوآشنایی نداشت. سپردن وظایفی چون وزارت حربیه و وزارت معارف به چنان جوان و درچنان سطح را باید در طرح ها ونقشه های حکومتداری خاندانی به جست وجو نشست. بقیه جوانان خانواده نیزدرهمین سن وسال وحتی کوچکتر از آن، جنرال و وزیر می شدند.زیرا سعی بزرگان خانوادۀ آنها این بود، که درخلال اشتغال به چنان وظایف صاحب تجربۀ بیشتر برای حکومتداری شوند ومقام های کلیدی را نیز در دست اعضای خاندان سلطنتی بگذارند. هنوزشهزادۀ جوان مشق لازم را برای حکومتگری فرا نگرفته بود، که او را برتخت نشاندند. این بود که باردیگر آن سنت دیرینۀ اعلان پادشاهی خورد سالان وجوانان که قدرت اصلی در دست شخص دیگری می بود، به نمایش رسید.



همانگونه که در بالا گفتیم،هنگام شروع پادشاهی محمد ظاهر، این مرد قدرت مند، صدراعظم کشور سردارمحمد هاشم خان بود. با این تفاوت با پیشینه های تاریخی که بافت تفاهم وهمکاری قدرت خاندانی را با دوبرداردیگر، سردارشاه محمود خان و سردارشاه ولیخان وشخص شاه، سالهای متمادی حفظ نمود. اما اجرای اموربه گونۀ مطلق العنانی در دست او بود.







صدارت سردار محمد هاشم خان







محمدهاشم خان با دریافت فرمان شاهی بازهم به وظیفۀ صدارت ادامه داد. به این ترتیب ازسال 1929 که وظیفۀ صدارت را عهده داربود،مقام اوتا سال 1946 ادامه یافت.



شرح دوران طفولیت وجوانی هاشم خان با آنچه ازمحمد نادرخان در برگهای پیشترآمده است، از بسا جهات شباهت دارد.هاشم خان نیز در دیردون هند تولد شده است ( 1886) و مانند بقیه برادران بعد از بازگشت ازهند به افغانستان ، به مقام های دولتی/ درباری رسید. او نیزبا اصلاحات امانی موافقت نداشت. همچنان مانند نادرشاه محافظه کاری و حکومت مطلق العنانی را پذیرفته بود.



پس ازقتل نادرشاه،یک هفته درشمال کشوربماند.اما بعیت نامۀ خویش را زودتربه کابل برای محمد ظاهرشاه فرستاد. بازگشت بی سروصدا( 24عقرب) وبدون پذیرایی های رسمی ازاو، برخلاف آنچه که درگذشته معمول بود، حاکی ازآن است که ترسی انتقام جو وسرکوبگرافراد خاندان سلطنتی را فراگرفته بود.روحیۀ انتقام جویانه و انگیزۀ سرکوب هراس افگن در جامعه به تداوم وگسترش عملیات خشم آلود او میدان داد. این بود که به زودی به اذیت های دامنه داری دست یازید. ازهمین رواست که از او به نام صدراعظم قسی القلب وبیرحم یاد می شود. قتل محمد نادرخان تا اینکه اعضای خاندان سلطنتی را متوجه فشارهای اذیت بار وجلوگیری ازکارکردهای جفا آمیزرهنمون شود، به سوی سرکوب های خونین تر بیگناهان بیشماری کشانید. قتل فجیع عبدالخالق قاتل محمد نادرشاه وتعداد دیگری که در زندان بودند ویا با عبدالخالق همکاری نداشتند، تشدید وتوسیع اعمال خونبارصدارت محمد هاشم درین برهه است.



مسلم بود که درقتل محمد نادرخان، عبدالخالق جوان را ده ها تن دیگرنه تنها یاری نرسانیده بودند؛ بلکه از اقدام او آگاهی هم نداشتند. با وجود آن ده ها تن مظلوم اعدام صدها تن دیگر زندانی شدند.



درپرتو چنان نظام مطلقه،هدف داشتن قدرت خاندانی، حکومت هاشم خان برنامه هایی راکه درزمینه های مختلف درزمان محمدنادرشاه برای افغانستان وحاکمیت در آن لازم دیده شده بود، به منصۀ اجرا می نهاد. برنامه های اصلاحی محافظه کارانه، بطی؛ وادارۀ اموربا شیوه های خفقان زا واستبدادی. گرچه قانون اساسی تدوین شده بود و مرجعی به اسم" شورا ملی " نیزوجود داشت، اما کارکردهای نظام منبعث از لزوم دیدهای چند تن اعضای خانواده ومتمرکز در دست سردار محمد هاشم خان بود.



در زمان صدارت او اصلاحاتی که رونما گردید،از آن جمله اند سرکهایی که از قندهارتا هرات کشیده شد. همچنان سرک مشهور درۀ شکاری. همین طور دربرخی از ولایات و ازولایات محتلف با کابل، جاده های موتررواحداث گردید.



حکومت هاشم خان درزمینۀ اقتصادی، وشاخه های تجاری و بانکی ، نظارت دولت را برامورمربوطه با شدیدترین وجه اعمال کرد. پدیدۀ مهمی که درزمان او درحیات اقتصادی افغانستان رونما شد، تأسیس بانک ملی افغانستان بود( 1934)." بانک ملی با شرکت اسهام افغان (که پیشتر تأسیس شده بود و) از امکانات مالی وتخنیکی بلندی برخوردار بود، بصورت یک قطب مالی تعیین کننده دراقتصاد افغانستان، . . ."(5) تأثیرگذاشت



" درسال 1314 مجموعاً 42 شرکت تجارتی وجود داشت که کوچکترین آن شرکت برادران در رشتۀ چرم وبوت دوزی با 00 /25000 افغانی وبزرگنرین آ«بانک ملی با 21 ملیون افغانی بود "(6)



توافق صدراعظم با یک تن از سرمایداران به نام عبدالمجید خان زابلی، زمینه های ایجاد بانک و تعدادی ازمؤسسات تجاری وتولیدی را فراهم نمود. تأسیس فابریکه های قند بغلان و نساجی پلخمری،شرکت سهامی پشتون قندهار،شرکت سهامی نساجی ، فابریکۀ نساجی حبل السراج،شرکت وطن، فابریکۀ تیل کشی قندز، فابریکۀ نساجی پلخمری،فابریکۀ پشمینه بافی، فابریکۀ برق، . . . از آن جمله اند.



مهارت ها و تجربیاتی که زابلی درعرصۀ اقتصاد داشت،حکومت هاشم خان را کمک نمود. توافق های سیاسی و اشتراک در بینش اجتماعی وفرهنگی، به اعتماد و اطمینان صدراعظم به او می افزود. تا جایی که اوعهده داروزارت اقتصاد افغانستان شد.



تأمین روابط اقتصادی باکشورهای معتبرجهان مانندآلمان،ایتالیا،جاپان، انگلستان ، روسیه شوروی و( با امریکا بدون داشتن روابط سیاسی حکومت هاشم خان به بستن قراردادی به منظور تفحص نفت موفق شده بود)، کشورهای منطقه،برمبنای آنچه بیطرفی افغانستان یادگردیده است، سیاست رشد بطی ومحافظه کارانۀ اقتصادی را مدد میرسانید.مثلا ً حکومت هاشم خان به رغم دلبستگی وعلایق پیشینه به انگلستان، گونه یی از علایق به نازی های آلمان را در سیاست خارجی افغانستان شکل می داد. و درین زمینه با رعایت احتیاط بسیار، راه تداوم سیاست پیشینه را بازگذاشت. با تبارز حزب نازی، راه وروش وشعارهای آنها که بردل حکومت افغانستان موج خوشبینی ایجاد می نمود؛ خاطرحواهی انگلیسها را ازنظر دور نمی داشت. فیض محمد خان وزیر خارجه در دیدار ومذاکراتی که با هتلر داشت، گفته بود : " افغانستان آرزو مند است تا از آلمان که آن را برادر بزرگتر و پیشرفته ترآرین خود میشمارد کمک حاصل کند."(7) .



آن سخنان وزیرخارجۀ هاشم خان،مجامله و تعارف بی پایه ویا دپلوماتیک نبود. خود نظام اندیشه های برتری آرین را پذیرفته و آن را ترویج می نمود. براساس همان باور داشت ها بود که در نشریات دولتی نژاد آریایی توصیف میشد.



افزون برآن خوشبینی، که گاهی مستوروزمانی آشکارا بود؛ عامل محتمل دیگری نیز سبب شد که حکومت افغانستان به سوی آلمان نازی ابراز علاقه نماید. واین هنگامی است که شایع شده بود، آلمان نازی سعی دارد با موافقت شوروی، زمینۀ بازگشت شاه مخلوع امان الله خان را فراهم نماید. . .



درتداوم تلاش هایی که در زمینۀ سیاست جهانی درزمان حکومت هاشم خان،( 1934) در پیش گرفته شد، افغانستان شمولیت در جامعۀ ملل را که بعدها مل متحد نامیده شد،حاصل کرد. و با کشورهای ایران، عراق و ترکیه معاهدۀ عدم تعرض را بست. روابط عادی با شوروی ادامه یافت.



یکی ازبزرگترین چالش های زمان صدارت هاشم خان،جنگ جهانی دوم واثرات آن درافغانستان بود.



اثرات ناگواراقتصادی ومعیشتی راکه جنگ جهانی دوم بربسا کشورهای جهان برجای نهاد،درافغانستان نیزبه وضاحت مشهودبود.عامل جنگ وتأثیر آن بر راه های انتقال مواد مورد نیارافغانسنان، رکودی رابرحوزۀ محدود تولیدی وصادرات و واردات ایجاد نمود. مثلا ً به دلیل اینکه نفت مورد نیازبه بازارهای افغانستان نمی رسید،شخص صدراعظم بازهم مانند پیشینه ها برای بازدید زمین های زراعتی خویش از اسپ استفاده می نمود. درحالی که بعدازقتـــل محمد نادرشاه، با موتر ومحافظین بیشمار ره می پیمود.(8)



حکومت هاشم خان درزمینۀ مهارنمودن روحانیون،روش شبیۀ سیاست امیرعبدالرحمان را درپیش گرفته بود. درحالی که تمسک وتظاهر بسیار به دین ودینداری وخاطر خواهی روحانیون اشراف داشت،برای آنها نفوذ زیادی را قایل نبود. با دادن امتیازاتی تشریفاتی واجتماعی ازصحه گذاری آنها برسیاست های حکومت خویش چنان بهره می گرفت، که همه مطابق شرعیت اسلام اند. جامعۀ روحانیت رسمی واشرافی نیز با داشتن امتیازات اجتماعی و ندیدن خطر ومحدودیتی از طرف حکومت، به تایید وصحه گذاری همه اعمال حکومت می پرداخت. یکی ازدل خوشی های روحانیون بالادست، که برجامعۀ روحانیت کشور نظارت خویش را در خدمت دولت اعمال می نمودند، این بود که درقانون اساسی( اصولنانۀ اساسی )، وفاداری شاه وحکومت به دین اسلام آمده بود. بطورمثال شاه چنین رعایت خویش را باعهدنامه یی چنین ابراز نمود:



" به خدای عظیم وقرآن کریم عهد می کنیم که دراعمال و افعال خود، خداوند جل شانه را حاضر وناظر دانسته به حفظ دین مبین اسلام واستقلال افغانستان وحفظ حقوق ملت وحراست ترقی وسعادت وطن به اساس شرع متین محمدی ( ص) ومقررات اصول اساسی مملکت سلطنت نمایم، وبه برکت روحانیت مقدس اولیای کرام رضی الله عنهم برای خود استمداد مینمایم ."( 9)



همچنان آوردن نکات ظریفانه در قانون اساسی 1309 که به منظور مجاب نمودن روحانیون وارضا باورداشت های مذهبی مردم ازمنشأ محافظه کارانۀ حکومت برادران تراویده بود،روحانیون رامطمین تر درکنار حکومت قرارمیداد. بنگریم : " در قانون 1303( امانی) در مسایل قضایی بیشتر به قوانین موضوعه رویت داده مشد. در قانون اساسی 1309 در همچو مسایل قوانین شرعی مذهب حنفی بیشتر مدار اعتبار بود."(10)



هر گاه موردی پیش میامد که احتمال روی در روی شدن با اشراف روحانی را در قبال می داشت، صدراعظم هاشم خان، لزوم دیدخود را بدون خاطر خواهی روحانیون مانند امیرعبدالرحمان خان عملی می نمود.



دربخش معارف تأسیس مکاتب در متن بی توجهی ها ومشکلات موجود درجامعه و بدون توجه به نیازهای اجتماعی ومعیشتی معلمین ومامورین مربوطه ادامه یافت. وانچه در زمان او پدید آمد:



درسال 1312 افغانستان دارای 165 معلم ،370 باب مکتب ذکور .4591 متعلم بود. و درسال 1325دارای 2677 معلم،339 مکتب،و93344 متعلم بود. (11).



حکومت هاشم خان برای ایجاد مکاتب دخترانه نظر مساعد نداشت.



محصلین به کشورهای اروپایی وامریکا ، و ترکیه برای فراگیری رشته های مختلف فرستاده شدند. . .



فاکولتۀ طب کابل که درسال 1311تأسیس شد، درواقع نخستین هستۀ دانشگاه کابل( پوهنتون) بود،که به تدریج با تأسیس فاکولتۀ ادبیات،وبقیه دانشکده ها( پوهنحی) در آینده شکل گرفت.فاکولتۀ حقوق و علوم سیاسی در سال 1317 تاسیس شد . " تعلیمات نامه و صورت قبولی طلبه " برای آن به فرمان شخص صدراعظم منظورگردید. (12).



" مدرسۀ علوم شرعیه در سال1323 در کابل تأسیس شد.



" چندین سال(1316-1324) تدریس مضامین در مکاتب به زبان پشتو تعیین شد، که به جای زبان فارسی دری،در سرتاسر کشورباید تدریس می شد. معلمان هم مؤظف بودند که به کورس فراگیری زبان پشتو بروند. اما بالاخره حکومت از آن تصمیم منصرف شده،" چنین فیصله شد که در مناطق فارسی زبان همه مضامین به زبان دری، و پشتوبحیث لسان و در مناطق پشتو زبان همه مضامین به پشتو، و دری بحیث لسان تدریس شود . " (13)



این که مضمون ونحوۀ تدریس،کتاب ووسایل تدریس،اوضاع وشرایط تدریس، وضعیت زنده گی معلمین ومامورین چگونه بود، غالبا ًازطرف منابع غیر دولتی با شکایت همراه بوده است.موضوع مهمی که سزاوار بررسی های مفصل وجامع است .



درحوزۀ مطبوعات،پشتو تولنه جای انجمن ادبی را که درزمان نادرشاه تأسیس شده بود گرفت. ریاست مطبوعات به وجود آمد. اما نشریات آزاد موقوف بود. حتا آن نیمه آزادی هایی را که برخی نشریات در زمان شاهی امان الله خان دارا بودند، از میان رفت.











زندان دهمزنگ . سالنامۀ سال 1316 خورشیدی







حین کوتاه دیداری با صدارت 13 سالۀ هاشم خان در وقت پادشاهی محمد ظاهر شاه،مواضع وبرداشتی یکسان ازحکومت اودردست نیست.مخالفین مختلف حکومت خاندان سلطنتی،ازدورۀ حکومت سردارمحمدهاشم خان به عنوان سیاه ترین روزگارسخن گفته واو را صدراعظم قسی القلب می شناسند. تردیدی نیست که اعمال وافکار استبدادی او در سطحی بود، که اکثرنویسنده گان و تاریخنویسان کشورما حتا آنانی که موقف انتقادی واعتراضی برحکومت های خاندان سلطنتی دارا نبوده و با حکومت در مقاطعی همکاری نموده اند،،دروجود حکومت استبدادی او توافق نظر دارند.



سید قاسم رشتیا عقیده دارد که " در دورۀ 17 سالۀ حکومت سردار محمد هاشم خان سیر انکشاف فکری نظر به موقف نامساعد نامبرده، رویهمرفته مواجه به رکود بود و کدام حرکت فکری و نهضت اصلاحی قابل ملاحظه درین مدت طولانی در کشور ظهور نکرد. . .



هاشم خان با هرگونه تحول وتجدد مخالف بود. . . دارای افکار استبدادی بودواین موقف خویش راتا اخیرحکومت خویش حفظ کرد."(14)



عبدالحمید مبارزمی نویسد که سردارهاشم خان:" درداخل کشوردربین اقوام وقبایل ونژاد ومذاهب از تبعیض کار می گرفت .برای مردم هزاره وبرادران شیعه اجازه نمی داد در رشته های سیاسی فاکولتۀ حقوق وعلوم سیاسی شامل گردند. آنهایی که ازین دوطبقه در اردو شامل میشدند،قبل ازرسیدن به رتبۀ جنرالی تقاعد می کردند. . . این رویۀ تبعیضی رژیم، احساس دردناکی را بوجود آورده بود. . . ."(15)



اما صمدغوث که بیشتراززاویۀ علایق سردارمحمد داوود خان به کارروایی های هاشم خان می نگرد؛ می نویسد که محمدهاشم خان " در حقیقت به نام ظاهرشاه کشور را خوب اداره کرد "(16)



به تأیید قولی که جملگی برآنند،حکومت محمد هاشم خان، حکومتگری هراس افگن و قهاری بود که از آن به مردم آزارهای بسیار رسید. رفتاری که مستلزم گسترش شبکه های جاسوسی وخبرچینی بود، وصدراعظم به آن توجه بسیارنمود.احوال تعدادی از زندانیان دورۀ صدارت محمد هاشم خان، توضیح می دهد که بی رحمی و نقض کرامت بشری درتاریخ معاصر کشورما هنگام صدارت او بیداد می نموده است. گوشه های ازآن سیاست درچندین اثر انتشار یافته، آمده است. درزمان صدارت اواکثریت روشنفکران،اهل علم ودانش، منتقدین، ظرفیت های بالقوه یی که حتا هنوزسخن اعتراضی نگفته بودند، طرفداران امان الله خان وبیگناهان بیشماری اعدام شدند ویا در زندان ها به سربردند.(17)



یکی دیگراز ویژه گی های صدراعظم محمد هاشم خان،حرص وعلاقه به زراندوزی و جمع آوری مال و زمین های بیشتر بود، که حتا دربررسی جامع برنامه های اقتصادی دولت می تواند طرف دلچسپی باشد.



سردارمحمد هاشم خان درسال 1946 با تبارز اختلافات درون خانوادۀ سلطنتی مجبور به استعفأ شد. و در26 اکتبر 1953 وفات یافت







-------------------------------------------------------------------------------------------------







رویکردها وتوضیحات







1- مجلۀ کابل شماره 6 ص 84



2- سالنامۀ کابل 1312



3- محمدهاشم زمانی.خاطرات زندانی. سرگذشت محمد یعقوب خان.ص 39 پشاور/ 1379 خورشیدی.



4- سالنامۀ کابل ، مختصر سوانح ذات همایونی صص 1 و2.



5- سازمان رهایبخش خلق های افغانستان .(سرخا) چگونگی رشد بورژوازی . ص 13. زمستان 1357 .کابل



6- اثر بالا .ص 132



7- م. م. ص. فرهنگ.افغانستان در5 قرن اخیر.ص 431. به نقل ازکتاب سیاست خارجی افغانستان .



8- خلیل الله خلیلی یادداشت ها. طی مکالمه با دخترش ماری. ص 168 .جولای 2010 امریکا



9- ص 4 سالنامه 1312



10- زنان افغان زیر فشار عنعنه و تجدد. داکترسیدعبدالله کاظم. ص 226



11- افغانستان درپنجاه سال اخیر.ص 67. مؤسسۀ طبع کتب. شال 1347. کابل



12- مجلۀ کابل . فاکولتۀ حقوق و علوم سیاسی. صص 79-80 شمارۀ 95 سال 1317 خورشیدی



13- افغانستان در 50 سال اخیر. ص 61



14- ص 49 س.ق. رشتیا.خاطرات سیاسی. ص 49. امریکا . 1376



15- ع. ح. مبارز. تحلیل واقعات سیاسی افغانستان (1919-1996) ص 97 . پشاور . 1375.



16- ع.صمد غوث . سقوط افغانستان . ص 82. متن فارسی . پشاور1378



17- برای معلومات بیشتر پیرامون زندانیان؛اعدام شده گان؛و اوضاع زندان ها درزمان حکومت محمدهاشم خان به این آثارمراجعه شود.جلد دوم افغانستان درمسیر تاریخ( م غ.م غبار). سرنشینان کشتی مرگ یا زندانیان قلعۀ ارگ ( ع.ص.غفوری)، ازخاطراتم(خ.صدیق)،قربانیان استتبداد. (س.م. پوهنیار).افغانستان درپنج قرن اخیر. (م.م.ص. فرهنگ .) زندانی خاطرات ( محمد هاشم زمانی .



شایان یادآوری است که زندان دهمزنگ کابل درزمان حکومت هاشم خان تعمیرشد ؛ ونخستین طراح زندان پلچرخی نیز او بود.(صص 171-173 یادداشت های خلیل الله خلیلی ) همچنان این موضوع در سالنامۀ سال 1316 به عنوان دستاوردهای عمرانی سال 1316 آمده است.



























چهل سال پادشاهی محمد ظاهرخان



قسمت دوم



صدارت شاه محمود خان







1946-1953 / 1332-1325







پیش ازآن که به بررسی فشرده ازسیاست ها و رویداد های زمان سلطنت محمد ظاهرشاه در دورۀ حکومت شاه محمود خان بپردازیم؛ شایسته است، که پیرامون گونۀ استعفای سردارمحمد هاشم خان و رسیدن سردارشاه محمودخان به مقام صدارت تأملی نماییم. زیرا به دشواری می‌توان صورت معمولی ویا ابراز دلایل ناشی از معاذیر صحی را که برای استعفا گفته شده بود، پذیرفت. پاره یی از مدارک حاکی ازآن اند، که محمد هاشم خان به رضا ورغبت خویش استعفا نداد؛بلکه او را شاه محمود خان با موافقت محمدظاهرشاه به استعفا وکناره گیری ازادامۀ وظیفۀ صدارت وادار نمودند.این وادارسازی او به استعفأ، ذهن را به سوی دریافت اختلافات داخلی جناح های دربار سلطنتی جلب می نماید. برداشت‌ها از اوضاع و طرزکاربعدی برای ادارۀ امور که پادشاه و شاه محمود خان به عنوان نماد آن تبارز نمودند، نیز درهمین راستا سزاوار مکث وتأمل اند .



برای پذیرش وادار سازی محمد هاشم خان به استعفأ، مدارکی در دست اند.



میرمحمد صدیق فرهنگ می‌نویسد :



" صدراعظم ( هاشم خان) به آسانی تسلیم نشد ودرآخرکار، استعفا درحالی بر او تحمیل شد، که افراد اردو اطراف قصرصدارت را احاطه کرده بودند» نامۀ شاه به صدراعظم در نیمۀ شب (1) فرستاده شده بود ، به این ترتیب و در‌واقع با برطرف نمودن سردارمحمد هاشم خان ، سپهسالارشاه محمود خان وزیر حربیه به جای برادر اندرنشست .



برکناری محمد هاشم خان با وجودیکه با موفقیت به پایان رسید، اما مقابله با اقدام وپیامد های سیاسی واجتماعی نرمش آمیزآن، درنهانخانۀ تلاش‌های انتقام‌جویانه به درازا کشید. درنتیجه تلاش‌های برخاسته ازنیات احیأ و تداوم سیاست های محمد هاشم خان،حکومت سلطنتی را سالیان متمادی ازطرف عبدالمجید خان زابلی، سردار محمد داوود خان وبرادرش سردار محمد نعیم خان مشغول نگهداشت، که به آن در آینده می‌پردازیم .







سردار شاه محمود خان







شاه محمود خان پنجمین پسرسردارمحمد یوسف خان بود، که پس از بازگشت با خانواده اش در زمان امیرجبیب الله خان سراج الملة والدین،وظایف درباری را به دست آورد.مانند بقیه برادران در زمان امان الله خان پله های رسیدن به مقامات بالایی را طی نمود. در زمان امیرحبیب الله خادم دین رسول الله، یگانه برادری ازبرادران پنچگانه بودکه درکابل به امارت او صحه و امضأ نهاد.همچنان امیر حبیب الله برای جلب محمد نادرخان شاه محمود خان و سردار احمد علی خان سلیمان را به سوی محمد نادرخان فرستاد.نتیجۀ آن شد که به قولی هم خود نجات یافت وهم کمکی برای برادران شد.



پس از تصرف قدرت به وسیلۀ برادران و پادشاهی محمد نادرخان، تمامی خونریزی ها وخشونت هایی را که نمادهای آن محمد نادرخان ومحمد هاشم خان بوده اند، الزام نمود ودرکنار آن‌ها به اجرای خشونت بارترین اعمال پرداخت. با اعلام صدارات اوخط مشی را در پیش گرفت که در جبین آن سیاست نرمش، نشانۀ آشکار داشت؛ مثلاً :



زندانیان سیاسی آزاد شدند، شکنجۀ علنی در زندان ها ممنوع شد. 2



رویکردی به دموکراسی شد.نشریات آزاد ومستقل از طرف آشخاص ومحافل مختلف انتشار یافت. شخصیت‌های که پیشینۀ ناسازگاری با نظام استبدادی داشتند و طرفدارحکومت مشروطه بودند، دست به فعالیت اشکارای قانونمند شدن جامعه وفعالیت های مستقل یازیدند..



هنگامی که شاه محمود خان با چنان سوابق و آن هم در جامعه یی که سختگیری های ترساننده وآزاردهنده وتعصب آلود محمد هاشم افرادش را با سینه های تراکم کرده ازانزجار به خاموشی نشانده بود؛ به صدارت رسید، میتوان گفت که سزاوارگشودن بحث جداگانه ومستقل در حوزۀ انگیزه شناسانه وخواستگاه شناسی آن است. دقیقاً اهمیت همین موضوع است که ازهمان سالها به اینسو مشغلۀ قلمی وفکری برخی ازپژوهشگران وتاریخ نویسان کشورما قرارگرفته است.



من باب مثال ازچند تن فشردۀنظریات شان را میاوریم:



مرحوم میرغلام محمد غبار که شاهد رویداد ها بودوبه یک تن از پیشکسوتان تأثیر گذار در آن زمینۀ فراهم شده نقش برازندۀ سمت دهی دموکراسی خواهی نهاد؛ معتقد است که دولت به این دلیل استراتیژی دیگری پذیرفت « تا انفجار انقلابی بعمل نیاید ». 3



مرحوم میرمحمد صدیق فرهنگ عامل ملل متحد و نقش محمد ظاهرشاه را مطرح مینماید. 4



داکتر اسدالله شعورعقیده دارد که: رقابت شوروی وامریکا،شعارهایی را که آن دو قدرت برافراشته بودند؛ وزنگ خطری برای دولت های جهان سومی بود؛ ایجاد سازمان ملل متحد،صدور اعلامیۀ جهانی حقوق بشر ( که برخی از کشورها رعایت آن را درمحدوده های زیر حاکمیت خویش تعهد سپردند)، همچنان جمیع عوامل منطقه یی،تمایل حکومت به امریکا پس از رفتن بریتانیا( که دوست ومتحد خانوادۀ ،شاهی وسیستم سیاسی افغانستان بود) از هند . . .نارضایتی عامه وبه ویژه اعتراض قشر روشن‌فکر وبا سواد از استبداد؛ وعدم پیشرفت کشور، جنبش های مخفی وتشکیلات پنهانی را به وجود آورده بود . . .



بدینترتیب دیده می‌شود که عوامل گوناگون متذکره دست یه دست هم داده، این مرد نظامی ( شاه محمود خان ) را به انعطاف وتحمل مخالفین وامیدارد. 5 .



در ادامۀ جست و برای دریافت انگیزه های سیاست نرمش آمیز، این هم گفتنی است که محمد ظاهرخان جندین بار طی صحبت ها ی مهمانان در روم ویا مصاحبه های خویش گفته است که شخص خودم به ضرورت دموکراسی پی برده بودم. پیش ازانفاذ قانون اساسی 1343 دامنۀ آن باورداشت را تا علایق پدرش محمد نادرخان نیز رسانیده است. شادروان بهأالدین مجروح در سال 1364 خورشیدی در پشاوربه نگارنده گفت که:" ایتالیا به دیدار پادشاه رفته بودیم. شاه طی سخنانی که بیش از 40 دقیقه دوام کرد، به گذشته ها نیز تماس گرفت وگفت که در زمان کاکایم شاه محمود خان به آن نتیجه رسیده بودم. اما دیدم اوضاع مساعد نیست. در شروع دهۀ چهل که بیشتر به نتایجی رسیدم ، ودموکراسی موقع یافت ،دیدید که محمد داؤود خان کودتا کرد . . .."



بحث انگیزه یابی برای تعدیل سیاست های پیشین را( حتا اگر برای چند سال کوتاه هم بود)،باید در چارچوب سیاست‌های جست، که دربار سلطنتی افغانستان برای بقای خویش در نظرداشت. نگرش به پیامد های آن سیاست توأم با نرمش ،با توجه به گسست از آن و رویکرد دگر باره به دیکتاتوری می تواند،شناخت از آن منظور راتکمیل نماید. تأثیراتی که آن سیاست متفاوت با پیشینۀ تقربیا ً هفده ساله برجای نهاد باتوجه به منافع اقشار مختلف درجامعه می‌تواند انگیزه‌ها را نیز نمایانتر نماید.



برای باز نمودن بیشتر موضوع به چند موضوع می نگریم :



حکومت شاه محمود خان تلاش های پیهمی را برای جلب کمک‌های ایالات متحدۀ آمریکا به کاربرد،حتا طی دومسافرتی که به آمریکا داشت، یک بار ماه های طولانی در آنجا به سر برد.می توان پذیرفت که جلب کمک از ایالات متحدۀ آمریکا یکی ازآرزومندهای مهم حکومت شاه محمود خان بود و در صدرهمه تلاشها قرارداشت.زیرا دربارسلطنتی پنداشته بود که با استفاده از کمک های آن کشور، به بقایای بحران اجتماعی واقتصادی زمانۀ محمد هاشم خان مقابله نموده و برنامه های اصلاحی بطی خویش را برای آینده ازطریق اتکأ به کمک های امریکا تمویل نماید. علاقمندی حکومت را ازین سخنرانی صدراعظم شاید بهتر درک نمود که جناب صمد غوث در کتابسقوط افغانستان نقل کرده است: " مطمین هستم که قهرمانی ایالات متحدۀ امریکا برای ملت های کوچکی چون کشور من در صورت مورد حمله قرار گرفتن وبرای تأمین امنیت آن با ارزش است. خط مشی امریکا راه نجات ماست در تاریخ کشورما این نخستین باری است که ازخطر قدرت های بزرگ آزاد هستیم، اگر آنها برای ما امپراتوری را باز کرده ، حالا می توانیم استعداد وامکانات خود را در راه رفاه مردم خود به کار اندازیم ."



اما درین زمینه مانعی که در سر راه حکومت او وبه دست خود او ایجاد شد ، سیاست نا دقیق وناروشن در قبال کشورتازه ظهورپاکستان وبه ویژه مسألۀ مناطق وپشتون ها وبلوچ هایی بود که بعدها به ایالات بلوچستان وصوبۀ شمال غربی پاکستان مسما شدند. آشکارا می‌توان سیاست های آن وقت ایالات متحدۀ آمریکا را نیز درپشتیبانی از پاکستان واهمیتی را که برای پاکستان قایل بود دریافت. همان سیاست پشتیبانی که مطالبات افغانستان از آمریکا رابه شکست روبه رو می نمود.اما پیشهادها ومطالبات آمریکا مبنی بر انصراف افغانستان از سیاست مخالفت آمیز با پاکستان که نمی‌توانست طرف پذیرش حکومت باشد. زیرانظر به جو حاکم سیاسی و شکل‌گیری گروه فشاری که جدی‌تر موضوع مخالفت با پاکستان را در پیش می گرفت،حکومت شاه محمود خان با سیاست کجدار و مریز در قبال پاکستان ودر یافت منابع اقتصادی نابسنده برای برنامه های درنظر داشته، تقریبا ًدست خالی ماند.



علایق ایالات متحدۀ امریکا به پاکستان که ازمنافع رهبردی درازمدت تری برخاسته بود، تردید ناپذیربود. زمینه‌های مساعد درحکومت پاکستا ن برای صحه گذاری به سیاست‌های آمریکا وبریتانیا به آن علابق استحکام بیشتر می بخشید.وبه همان پیمانه موجد بی علاقگی دربرابر افغانستان می شد.، تکیه به همه پرسیی (6)زیرکانه یی که در ایالات پشتون نشین به عمل آمد، مطالبات افغانستان را کمرنگ وتایید ناپذیرتر‌نمود . درآن همه پرسی289244 به نفع پاکستان و 2074 تن به طرفداری از طرح پیوستن به هند رأی داده بودند .



حکومت شاه محمود خان در زمینۀ تأمین روابط سیاسی با کشورهای بیشترموفق شد. از ایالات متحده اندکی کمک به دست آورد.ایالات متحدۀ آمریکا که با بی علاقگی به کابل نگریسته بود،همکاری اش را با سپردن 21 ملیون از بانک صادرات و باردیگر 18 ملیون وپنجصد هزار دالر به افغانستان اعلام داشت اما پروژۀ مشهورهلمند نتیجۀ خوب به دست نداد. پاکستان و هند به رسمیت شناخته شدند اما روابط دوطرف افغانستنان وبا پاکستان باسیاست تشنج آمیز سالهای متمادی دیگری نیز به درازا کشید . در زمان شاه محمود خان همچنان افغانستان عضویت مؤسسه ملل متحد را حاصل نمود. روابط با شوروی به گونه یی که محمد نادرخان اساس گذاشته بود ومبتنی بود بر عدم اطمینان ،روابط محدود وعادی ادامه یافت. چند قرار داد در زمینۀ رادیوتیلگرافی و ترانزیت بسته شد 7



از زبان آگاهان امورگفته شده است که ،تبادلۀ مواد خام وپُخته میان دوکشور به شکل ناعادلانه یی وجو دداشت 8



با وجودی که فشار بحران جنگ عمومی دوم آن گونه که درزمان حکومت هاشم خان تأثیر نهاد ه بود، وجود نداشت، اما افغانستان تحول اقتصادی را ندید.سرمایه های خصوصی هنوز هم در زیر فشار بخش دولتی به سرمی بردند و مجال تنفس ورشد لازم نیافتند. افغانستان بانک با تأثیر‌پذیری از اوضاع وسیاست دفاع ازسکتوردولتی که درحکومت حاکم بود،سرمایۀ هنگفتی رانصیب شد. چندفابریکه که با دشواری مجال تنفس وتولیدیافته بودند، به دلیل نبود سیاست تشویقی صنایع وسرمایۀ ملی از طرف حکومت به بحران و ورشکستگی روبه رو شدند.



با آن هم روند اصلاحات بطی در همه زمینه‌ها همچنان ادامه یافت. تبارز نقش انتقادی برخی از وکلای شورای ملی درین زمینه مؤثربود.



جاده های جدید اعمار گردید .و درشهر کابل بنابر ابتکارات ادارۀ انتخابی بلدیه( شاروالی) جادۀ میوند با دور اندیشی ساخته شد.9



در زمینۀ معارف سیاست پیشینه که با کندی وبطائت عمل می کرد، تعدیلی دید. اکرام اندیشمند در اثرتحقیقی معارف عصری افغانستان می‌نویسد که « رویهمرفته پس از جنگ جهانی دوم و در دوران صدارت سردارشاه محمود،معارف افغانستنان درعرصه های مختلف تعلیمات نسوان،تعلیمات عالی وتعلیمات مسلکی متحول گردید» چندین مکتب جدید تأسیس شد پس ازتأمین ارتباط با یونسکو، ومشوره ها با آن مؤسسه، مؤسسات تر بیه معلم عرض وجود نمود. چندین مکتب دهاتی احداث گردید ودانشکده های قبلی در سال 1946 زیر نام پوهنتون ( دانشگاه ) کابل را گرفتند. ونسوان توانستند به دانشگاه راه بیابند. دختران در آغاز به صورت چداگاه درس می خواندند تا درسال 1960 تحصیل در دانشگاه به صورت مشترک صورت گرفت 10



.همچنان لیسۀ رابعه بلخی، ملالی ، وزرغونه برای دختر آن در کابل تأسیس شد.



چندین مکتب دیگربا نام های مستورۀ غوری، محجوبۀ هروی، ستاره ونازوانا در کابل تأسیس گردیدند 11



در اثر تمایل روز افزون مردم،وسهمگیری برخی از متمولین و اعانۀ خود مردم تأسیس مکاتب در ولایات کشوربه شمول مکاتب نسوان جان تازه یافت.



در حوزۀ مطبوعات فرستندۀ رادیو ونشریات اخباری ولایات وپایتخت در اختیار دولت بود.فقط مدت کوتاهی نشریات آزاد انگار، وطن، ندای خلق و . . .که از طرف حلقات غیر دولتی ومستقل انتشار میافتند،به نشر سپرده شدند.







دورۀ هفتم شورا







در دوران صدارت شاه محمودخان جلوه های نخست توسل به آرأ مردم و گسست نسبی از مقرری های حکومت اندک، اندک موقع تبارز یافت، که دامنۀ آن تاانتخابات سری ومستقیم دورۀ هفتم شورا و وضع قانون مطبوعات رسید.



پیش از آن نیز مضامین انتقادی ،با محتوی ومتفاوت با نشر یات سالیان حکومت هاشم هان حتا از حنجرۀ نشریات دولتی بیرون شد.مقالۀ اقتصاد ما به قلم میرغلام محمد غبار در ماه میزان سال 1325 در روزنامۀ اصلاح،و بعدترمقاله هایی که زیر عنوان دیموکراتیک وانتی دیموکراتیک با نام کربلایی ویا پلان های اقتصادی ازعبدالحکیم نوری در مجلۀ ژوندون و ده‌ها مقالۀ دیگر در بقیه نشریات به نشر رسیده‌اند، ازراه یابی عنصر روشنگر ومنتقد نشانه دارند.



پیرامون مبارزۀ مشروطه خواهان ،ما اینجا از شرح ومعرفی چهره‌های متبارز وجزییات دورۀ 7 شورای ملی ، آوردن مرامنامه های نهاد های آنها که دریک نوشتۀ مستقل ومفصل باید بیایندمعذوریم .خوانندگان علاقمند می‌توانند به نوشته‌های مرحوم غبار،جناب محمد آصف آهنگ،مرحوم صدیق فرهنگ ،مرحوم سید مسعود پوهنیار، جناب سعدالدین هاشمی، جناب دوکتور اجرالدین حشمت و غیره کتاب‌ها ومقالاتی مراجعه نمایند که از طرف هموطنان ما نگاشته شده اند.



اما به این مهم اشاره می نماییم که کارکرد اصلاح طلبان مشروطه خواه از راه شورای ملی وخارج آن، در زمان حکومت شاه محمود خان، نتایج آرزوهای اجتماعی ،فرهنگی وسیاسی اصلاح طلبان دموکرات را نشان میدهد.نگرش به آن از دریچۀ باور های استبدادی ستیزانه وتحمل آمیز، مفدیت آن را به گونۀ انکار ناپذیزمسجل نموده است.آنها اندک نقشی را که در انتخابات بلدیۀ کابل یافتند، وسهمی را که در شورای ملی برای قانونمند شدن جامعه، برداشتن باربیگاری از دوش مردم ویا رد عوالۀ غله از مردم،زیر سؤال قراردادن حکومت واقدامات قابل بحث وانتقاد . . . ایفا نمودند،سزاوار اعتنای بسیار است.در واقع کوشش ها واقدامات آن‌ها ره به سویی می بُرد که ادارۀ جامعه به دست مردم واز طریق انتخابات باشد



نگارنده هیچ سند ومدرک واقدامی را ندیده‌ام که حاکی از اخلالگری مشروطه خواهان واصلاح طلبان باشد . همچنان که به سوی کشورهای بیگانه تمایل وعلایقی از خود تبارز نداده اند. به افزون طلبی سیاسی، ایجاد هرج ومرج وانارشی سیاسی هم روی نیاورده اند. یکی از ویژ گیهای مباحثات ومطالبات پیشکسوتان آن‌ها، تأثیر‌پذیری ازنیازهای جامعه وحضور واقع‌بینی درطرح مطالیات است. برخلاف آنچه که در د هۀ چهل خورشیدی،به رغم کمیت بسیار در صحنه، غالب فعالیت‌های با زمانّ دورۀ هفت متمایز اند



دستاوردهای دورۀ هفتم شورا و واکنش مخالفت آمیز که از طرف حکومت شاه محمود خان نگریسته می شوند، مبین آن اند که دربار سلطنتی افغانستان در محدودیی آزادی داده بود، که برنامه‌های دولتی را مدد رسانده وممد آن باشد، نه اینکه جامعه را به سوی نظام پارلمانی سمت وسو بدهد.حکومت نه به عنوان علاقمندان دموکراسی دست به چنان تصمیم زده بود ونه تصوری از شکل‌گیری چنان نهضت داشت.



ازین رو دموکراسیی را که خود داده بود با تیغ های مانع شوندۀ مداخله ، تهدید وتوطته وبالاخره با انتصابات دورۀ هشتم شوراگسست. جناب محمد آصف آهنگ یک تن ازفعالان مبارزات مشروطه طلبی، هنگام انتخابات دورۀ هشتم شورا به نمایده گی از مرحوم غبار در حوزه های انتخابی بود می نویسد که او( آهنگ) وعبدالحی عزیز را در حوزهۀ انتخاباتی راه ندادند واز حوزه بیرون کشیدند. . . غبار قانون انتخابات را به دست گرفته وبه مقابل جمعیت مظاهره چیان فریاد برآورد که : برادران ما از حکومت می خواهیم که همین قانون را که خودشان آورده وامضأ کرده اند،تطبیق کنند. ولی قانون را زیر پای نهاده ، دولاب شان قانون می باشد "



دورۀ هفتم شورای ملی افغانستان ونتایج آن برای حکومت، تجربۀ بیشترحکومت گری رافراهم نمود.



تجربیات دورۀ هفتم شورای ملی در حیات کشورما بازگوی این واقعیت نیزاست، که درصورت نبود بنیاد های محکمی که به دست خود مدافعین نهضت آزادیخواهانه وضد دیکتاوری ایجاد شده باشد،گلوی نهضت کم رمق می تواند با سهولت به دست مخالفین آن فشرده شود. چنان بود که دایرۀ مخالفت با مداخله حکومت در انتخابات واعمال ناروای آن باآنکه درشهر کابل جمعیتی را به اعتراض کشانید، اما دربرابر تصمیم حکومت مبنی بر از میان برداشتن چنان فعالیت‌ها بسیارنامؤثر بود. ازهمان رو بود که.



متعاقب جان یافتن وتوان گرفتن نهضت اصلاح طلبی ومشروطه خواهی، بگیر وببندحکومت شاه محمود خان شروع شد و درنتیجه تعداد زیادی با تبلیغات دورازواقعیت ، مانند اخلالگری و کمک به اجانب زندانی شدند.







مکثی بر تدارک یک قیام







یکی از رویداد های مهم دورۀ حکومت شاه محمود خان، آگاهی از تدارک یک قیام مسلح وتوقیف رهبران وفعالان آن است. قراربود آن قیام درروز نوروز سال 1329 خورشیدی آغاز شود.رهبری قیام را بیشتر دوتن سید محمداسماعیل بلخی و خواجه محمد نعیم خان که چندسال پیش قوماندان امنیۀ ولایت کابل بود،به عهده داشتند.



سید محمد اسماعیل بلخی ازچهر ه های نامداردر سطح کشورماست. وی که به مذهب تشیع وزیر ستم تعلق داشت اما تلاش خویش را در گسترۀ وسیعتر مبارزه با استبداد تعیین نموده بود .از همین رو در سازماندهی وبسیج مردمان مختلف توفیق داشت. تصور می‌شود که توقیف بلخی وهمکاران او زنگ خطربیشتر را به گوش حکومت رسانید.زیرابلخی با وجود آزادی‌های نسبی، مجاب آن نشده اقدام اساسی و بنیادین برداشتن حکومت را به وسیلۀ قوۀ قهریه در پیش گرفته بود .بلخی هنگام بازپرسی اقدام خود راتایید وتوجیه نمود است. او با اشاره به اوضاع رقت بار اجتماعی و اقتصادی کشوروبا اشاره به وضع زنده گی مردمان فقیر ونادار ومظالمی که برمردم ازطرف حکومت میرفت، به دفاع ازتدارک اقدام خویش پرداخته.حکومت شاه محمود خان وبعد سردارداؤودخان بلخی و همکاران او را بدون محاکمه سالهای متمادی زندانی نگهداشتند.







سقوط حکومت شاه محمودخان











جالب است که شاه محمود خان نیز به رضا ورغبت خویش استعفا نداد. در مورداستعفأ اجباری او مشهور است که صدراعظم مشغول بازی بلیارد بود وخبرهای ساعت 8 شب رادیو راهم می شنید. در آن هنگام رادیو استعفای او را به دلیل مشکل صحی وتعیین سردارمحمد داؤود خان به حیث جانشین او اعلان داشت.گویند اندکی گریست وبه حاضران گفت می‌بینید که من صحت دارم ومریض نیستم .



به هرحال قراین وشواهد رویداد های چند ین ساله حکایت ازجناح بندی هایی در دربار سلطنتی داشت، که اسباب موجبۀسقوط حکومت او را فراهم نمود.پیشینۀ اختلاف به دور کردن اجباری سردارمحمد هاشم خان برمی گردد.رهبران مخالفت با او، سرمایدار مشهور عبدالمجید خان زابلی، سردارمحمد داؤود خان وبرادرش سردارمحمد نعیم خان بودند .ابزارتشکیلاتی برای زیرفشار قراردادن صدراعظم ونهاد های دموکرات واصلاح طلب «کلوپ ملی " نام داشت که بیشترین نقش در آن به عهدۀمحمد داؤودخان بود.



گروپ مخالفین وبه ویژه دو برادر،( محمد داؤود ومحمد نعیم)نخست ازهمکاری با حکومت شاه محمود خان امتناع ورزیده وظیفۀ سفارت کبرا درکشورهای اروپایی را به عهده گرفتند.بعد داخل کشورشده وظایف وزارت را باطرحی درپیش گرفتند که ریاست گروپی از وزرا را نیز عهده دارباشند.به این ترتیب برای صدراعظم محدودیت های ایجادنمودند. شاه محمود خان سرانجام درحالی که جلوه‌های اختلاف دربیرون از دربار نیز مشهود بود، مستعفی شد. جناح داخل دربار سلطنتی در اقدام علیه شاه محمود خان، محمد ظاهر شاه را با خود داشتند.



سزاوار یادآوری است که شاه محمود خان پیش از برکناری خویش، بساط همه مظاهر دموکراتیک رابرچیده بود. به عبارۀ دیگر او قربانی دفاع از دموکراسی نبود؛ اما قربانی کوشش ها وافکاری بود، که بیشتر به شیوۀ سردار محمد هاشم خان سازگاری میافت.



محمد ظاهرشاه همان‌گونه که هنگام برکناری محمد هاشم جانب شاه محمود خان را گرفت ، این بار نیز به رویکار آمدن محمد داؤودخان صحه گذاشت. پادشاه هنوزهم درکنار جناح قدرت مند ونزدیک به خود دردربارقرارمیگرفت. به این معنی که هنوز دارای نقش مستقلی نبود .اما پرواضح است که پس از دورکردن سردارمحمد هاشم خان اندک اندک استقلال یافته بود. شاید نخستین مسافرت شاه به یک کشور خارجی پس از سال 1328،( نخست به منظور تداوی چشم به فرانسه رفت ) و آغاز مسافرت به داخل کشور، برکناری هاشم خان ،برکناری شاه محمود خان نشانه‌های از اندک استقلال روبه تزاید او تلقی شوند.







با آنکه طی قسمت‌های بعدی دوران پادشاهی محمد ظاهرشاه،رویداد های بیشتری را می نگریم که سزاوار تعمق بیشتر اند؛ اماحکومت تقریبا ً هفت سالۀ شاه محمود خان با گرفتاری‌ها و پریشان حالی های سیاسی بیشتری شناخته می‌شود . به ویژه پس از عرض وجوددولت پاکستان،مسألۀ خط دیورند،آزمون دموکراسی به منظوربقای حکومت،واکنش مخالفان سرسخت دموکراسی، فقدان پیروزی برای جلب کمک‌های آمریکا رئوس نکات گرفتاری او بودند.







-----------------------------------------------------------------------------------











منابع ورویکردها



---------------------------



1- .م.ص. فرهنگ افغانستان درپنج قرن اخیر جلد اول ص446



جناب شهرت ننگیال دررد ادعای چنان برطرفی ویا کودتای درباری، به نقل ازمرحوم عبدالرحمان پژواک نوشته است، که روزی پس از ختم نماز، محمد هاشم خان به او گفت که از طرف وی استعفا اش را بنویسد. زیرا به دلیل پیری نمی‌تواند بیشتر به وظیفۀ صدارت ادامه بدهد. استعفای او همان شب در رادیو کابل به نشر رسید . شهرت ننگیال. پخوانی پاچا. ص 14.



احتمال دارد که آن استعفا نامه به قلم مرحوم پژواک فردای نیمه شبی نوشته شده باشد که هاشم خان را به استعفا وادارنموده بودند.



2- ص 214 غبار جلد دوم



3- اثر پیشین ص 207



4- . م.م فرهنگ افغانستان د 5 قرن اخیرص 446



5- یادنامۀ غبار.مجموعۀ مقالات .به کوشش پویا فارابی ص 44/45



6 - عبدالصمدغوث.سقوط افغانستان ص 103



7 - منبع بالا ص115- و داکترش .ن حقشناس دسایس وجنایات روس در افغانستان ص 170



8- ص 454. م.ص.فرهنگ اثر یادشده .



9- برای مزید معلومات مراجعه شود به نوشتۀ شادروان سرورجویا زیرعنوان بلدیۀ ملی در سالنامۀ 1327. تجدید نشر آن در شمارۀ 16 اگست سال جاری در تارنمای کابل ناتهـ



10- اکرام اندیشمند.معارف عصری افغانستان صص 65 - 72



در اثر پژوهشی معارف عصری افغانستان مدارک ، آمار وارقام جالبی را میتوان یافت



11- رهنمای کابل سال 1345 ص 199



نگارنده خویش را ناگزیربه نوشتن این یادآوری می بیند، که نوشتن تاریخ وبررسی دقیق مسایل هفت سالۀ حکومت شاه محمود خان نیز،مستلزم بررسی مفصل وجداگانۀ هریک ازعناوینی است که درنبشتۀ بالا آمده اند. ازین رو نبشتۀ موجوده را درسطح کلی واشاره های عمومی، در چارچوب الزام فشرده نویسی می توان درنظرگرفت.











این سلسله نوشته ها در تارنمای صدای آلمان نیز انتشار یافته اند













--------------------------------------------------------------------------------

بالا



بازگشت

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱, پنجشنبه

۱۳۹۰ فروردین ۲۸, یکشنبه

حکومت های معاصر افغانستان

حکومت های معاصر افغانستان




حکومت محمد ظاهر شاه پس از یازده سال از تاریخ 1343 بوسیله کودتای که توسط پسر عمش داوود خان انجام شد سلطنت او ساقط شد.



جمهوريت در افغانستان ( 1974 میلادی )



روز ۲۶ سرطان (تیر) ۱۳۵۲ خورشيدی، روز سقوط حکومت شاهی در افغانستان و آغاز حکومت جمهوری به ریاست سردار محمدداوودخان است.











سردار محمدداوود پسر کاکا (پسرعموی) ظاهر شاه، که پیشتر دو دوره صدراعظم وی بود، در آن سال با استفاده از غیبت شاه و با همکاری شماری از افسران ارتش دست به یک کودتای بدون خونریزی زد و با پایان اعلام کردن نظام شاهی، نخستین نظام جمهوری افغانستان را بنیان گذاشت.

گروه کودتاگران به رهبری سردار داوودخان در روز ۲۵ سرطان تصمیم می‌گیرند که در ساعت یک شب ۳شنبه ۲۶ سرطان کودتای خود را برای سرنگونی رژیم شاهی آغاز کنند.



طرح کودتا بر دو محور متکی بود، اول دستگیری همزمان تمامی کسانی که ممکن بود مانع اجرای کودتا شوند و دوم تسلط فوری بر مرکز تلفن و رادیو کابل. برای اجرای این نقشه حدود سیصد نفر در نظر گرفته شدند. تعدادی از افراد کودتا به دسته‌های سه و چهار نفری تقسیم شدند و هر گروه موظف شد تا یک نفر از مقامات را دستگیر کند و اگر از جانب او مقاومتی صورت گرفت به قتل برساند. تعدادی دیگر از کودتاچیان نیز وظیفه پیدا کردند تا همزمان مراکز تلفن و رادیو را در کنترل خود بگیرند و تماس تلفنی مقامات دولتی را قطع کنند.

در اولین حرکت، یک دستگاه بی‌سیم اردو توسط حسن شرق به منزل محمدداوود انتقال پیدا کرد و در ساعت یک و نیم شب ۲۶ سرطان، دستور کودتا توسط محمدداوود صادر شد.

همزمان، در اولین اقدام مقامات دولتی بدون آنکه مقاومتی از طرف آنها صورت بگیرد دستگیر شدند. در ساعت دو نیمه شب، افسری به نام "پادشاه گل" خبر دستگیری سردار عبدالولی رئیس ارکان حرب قوای مرکز و داماد شاه را -که همه کاره اردو بود- به اطلاع محمدداوود رساند و در ساعت دو و بیست دقیقه، مخابرات مرکزی در سر تا سر افغانستان قطع شد و مرکز مخابرات به دست کودتاچیان افتاد. و تا ساعت شش صبح نیروهای کودتا در تمامی نقاط کابل مسلط شدند.



صبح روز ۲۶ سرطان، رادیو کابل برنامه‌های عادی خود را قطع کرد و فقط آهنگ‌های نظامی و حماسی پخش می‌کرد و پخش موزیک نظامی مرتب ادامه داشت تا اینکه در ساعت هفت صبح سردار داوود به رادیو کابل آمد. گوینده رادیو، مردم را به شنیدن بیانیه سردار محمدداوود دعوت کرد. رهبر کودتاچیان، بیانیه خود را با این عبارات آغاز کرد: "بسم‌الله الرحمن الرحیم،



خواهران و برادران عزیز سلام



بنده در طول مدت مسئولیت‌های مختلف در خدمت وطنم همیشه در جستجوی هدفی بودم که برای مردم افغانستان، مخصوصاً طبقات محروم و نسل جوان مملکت ما، یک محیط مثبت و واقعی نشو و نمای مادی و معنوی، میسر گردد و در آن، همه افراد وطن ما بدون تبعیض و امتیاز، در راه تعالی و عمران وطن خود سهم گرفته و احساس مسئولیت نمایند... "



داوودخان در این سخنرانی که از قبل آماده شده بود، اولین حکومت جمهوری در افغانستان را به مردم تبریک گفت و رژیم پادشاهی را رژیم مطلق العنان، و دموکراسی متکی بر قانوان اساسی را دموکراسی قلابی خواند و جمهوری و دمکراسی واقعی را به مردم وعده داد.





استعفای ظاهرشاه



در زمان کودتا، ظاهر شاه در شهر ناپل ایتالیا بود. او پس از شنیدن خبر کودتا به رم رفت و چند روز بعد نوراحمد اعتمادی سفیر افغانستان در ایتالیا که همواره نقش میانجی را بین او و داوودخان بازی می‌کرد، به شاه پشنهاد می‌کند که از سلطنت استعفا داده و کودتای داوود را بپذیرد و جمهوریت وی را به رسمیت بشناسد تا در عوض، داوودخان نیز خانواده‌اش را به رم بفرستد.

ظاهر شاه نیز پشنهاد را می‌پذیرد و نامه‌ای برای داوود می‌فرستد:

"برادرم جلالتماب رئیس جمهور!

از موقعی که خبر جریانات اخیر را شنیدم تا این دم فکرم متوجه وطن من بوده و برای آینده آن نگران بودم.

مگر (اما) همین که دریافتم مردم افغانستان بغرض آینده امور ملی خود از رژیم جمهوریت با اکثریت کامل استقبال نموده‌اند، با احترام از اراده مردم وطنم، خود را از سلطنت افغانستان مستعفی می‌شمارم و بدین وسیله تصمیم خود را به شما ابلاغ می‌کنم.

در حالی که آرزوی من سعادت و اعتلای وطن عزیز من است، خود را به حیث یک فرد در افغانستان زیر سایه بیرق افغانستان قرار می‌دهم. دعای من این است که خداوند بزرگ و توانا همواره حامی و مددگار وطن وطنداران من باشد.والسلام

محمد ظاهرشاه

پادشاه سابق افغانستان

۲۱ اسد ۱۳۵۲"



سردار داوود با دریافت این نامه، سردار احمدشاه، ملکه حمیرا و سایر افراد خانواده شاهی را توسط هواپیما به رم فرستاد. اما سردارعبدالولی را که منتظر محاکمه بود اجازه نداد که همراه آنها برود، شاه‌ولی‌خان نیز که نخواست فرزندش را ترک کند در کابل ماند.

برخی از صاحبنظران معتقدند که استعفای محمدظاهر از پادشاهی و تایید کودتا، بزرگترین اشتباه زندگی او و ضربه محکمی بر بنیان مشروطیت بود، که به موجب قانون اساسی، شاه باید از آن پاسداری می‌کرد.



نخستین رئیس جمهور



روز ۲۷ سرطان، محمدداوود به وزارت دفاع رفت و اولین جلسه کمیته مرکزی جمهوری، با حضور او بر گزار شد و در روز ۲۸ سرطان، این کمیته محمدداوود را به عنوان رئیس جمهور و صدراعظم و حسن شرق را به معاونت صدراعظم برگزید.











چند روز بعد، کمیته مرکزی دولت جمهوری، نام اعضای کابینه را اعلام کرد که در میان آنها چند نفر از اعضای حزب دموکراتیک خلق (جناح پرچم) که در پیروزی کودتا نقش اساسی ایفا کرده بودند، نیز حضور داشتند.

سردار محمدداوود پسرکاکای ظاهر شاه که همواره در قدرت با شاه شریک بود، هیچگاه در زندگی به مقام دوم راضی نمی‌شد، اینک خود به بالاترین مقام در افغانستان رسیده بود.

جمهوری داوودخان، پنج سال بعد در ماه ثور (اردیبهشت سال ۱۳۵٧ خورشیدی)، با کودتای دیگری توسط افسران چپگرای ارتش به پایان رسید. آن کودتا، که برخلاف کودتای داوودخان، سفید و بدون خونریزی نبود، با کشته شدن خود و اعضای خانواده‌اش، و شمار زیادی از طرفدارانش به پیروزی رسید.







کودتای هفت ثور ( 1979 میلادی )



با آنکه که نخستین تحرکات نظامی به منظور سرنگون کردن جمهوری داوود خان، در صبحگاه هفتم ثور، برای وزارت دفاع دولت داوود خان تا حدی غافلگیرکننده بود، اما امکان چنین تحولی و بوی دود و باروت، از حداقل ده روز پیشتر از هفتم ثور، به مشام می‌رسید.



بیست و هشتم حمل ۱۳۵۷ میراکبر خیبر، یکی از رهبران حزب دموکراتیک خلق، در نزدیکی مطبعه دولتی در مکروریان دوم شهر کابل، به ضرب گلوله به قتل رسید.



بیست و نهم حمل ۱۳۵۷ حفیظ‌الله امین که مسئول سازمان نظامی جناح خلق بود، یک روز پس از کشته شدن میراکبر خبیر، دست به کار شد و وضعیت را در داخل سازمان نظامی به حالت آماده باش درآورد.

حفیظ‌الله امین، به گفته محمدعزیز اکبری، که با او رابطه نزدیک داشت، در همین روز، وظایفی را به مسئولین نظامی سپرد و گفت که احتمال دارد رژیم داوود خان در پی حمله به حزب دموکراتیک خلق باشد.



سی حمل ۱۳۵۷ مراسم به خاک سپاری جنازه میراکبر خیبر که از سوی حزب دموکراتیک خلق برنامه‌ریزی شده بود، به یک نمایش بزرگ قدرت تبدیل شد.

برخی رهبران حزب، از جمله نورمحمد تره‌کی و ببرک کارمل، بر سر گور میراکبر خیبر سخنرانی کردند و با تاکید بر اینکه انتقام هر قطره از خون خیبر را خواهند گرفت، عملا علیه داوود خان اعلام جنگ کردند.



پنجم ثور ۱۳۵۷ سخنرانی رهبران حزب دموکراتیک خلق در مراسم به خاک سپاری میراکبر خیبر و آنچه که قدرت‌نمایی بزرگ حزبی تلقی شد، داوود خان را خشمگین کرد. بدنبال این سخنرانی‌ها، برخوردهای تند داوود خان با سران حزب دموکراتیک خلق آغاز شد و شامگاه پنجم ثور، رادیوی دولتی افغانستان، خبر بازداشت شماری از رهبران حزب به شمول نورمحمد تره‌کی و ببرک کارمل را پخش کرد.

برخی دیگر از رهبران جناح خلق نیز در خانه‌هایشان توقیف شدند و عده‌ای دیگر در جاهای مختلفی خود را پنهان کردند.حفیظ‌الله امین، رهبر سازمان نظامی جناح خلق، از جمله کسانی بود که در منزلش تحت مراقبت قرار گرفت، اما این مراقبت، او را از طراحی و صدور دستور کودتا باز نماند.



ششم ثور ۱۳۵۷ عبدالرحمان، پسر حفیظ‌الله امین، بامداد ششم ثور، دستور آغاز کودتا را از پدرش به سیدمحمد گلاب زوی، عضو کمیته مرکزی رساند.آنگونه که از سیدمحمد گلاب زوی، در کتاب افغانستان در قرن بیستم نقل شده، او توانست پیام حفیظ‌الله امین را تا ساعت یک همان شب، به همه قطعات و واحدهای هوایی و زمینی برساند.

محمداسلم وطنجار و عبدالقادر، رهبری نیروهای هوایی و زمینی را برای آغاز کودتا بر عهده گرفتند و همه تدابیر برای در هم کوبیدن وزارت دفاع، فرودگاه کابل و کاخ ریاست جمهوری اتخاذ شد و نیروها در انتظار سپیده دم و آغاز کودتا ماندند.



هفتم ثور ۱۳۵۷سرانجام روز سرنوشت ساز فرا رسید و صبح روز هفتم ثور، نخستین تحرکات نظامی علیه دولت داوود خان آغاز شد. صبحگاه، کاروان تانکهای قوای چهار زرهدار، از بیست کیلومتری شرق شهر کابل به سوی مرکز شهر حرکت کردند. بنا بر بعضی روایتها، فرمانده گارد ریاست جمهوری، نخستین کسی بود که به داوود خان از "تحرکات مظنون" خبر داد.

قوای پانزده زرهدار، از سوی وزارت دفاع دستور گرفت که مانع از پیشرویی تانکها به سوی مرکز شهر شوند، اما فرمانده این قوا در جواب گفت که نیروهایش از صبح زود در محاصره قوای چهار زرهدار قرار گرفته‌اند.

سایر تلاشهای وزارت دفاع نیز برای سد کردن راه تانکهای قوای چهار زرهدار به جایی نرسید و آنگونه که رزاق مامون، روزنامه‌نگار افغان می‌گوید، درست سر ساعت دوازه ظهر، نخستین گلوله تانک، ساختمان وزارت دفاع را هدف قرار داد و این حمله، رابطه میان رییس جمهور، وزارت دفاع و فرماندهان ارتش را قطع کرد.

اما حملات هوایی که به رهبری عبدالقادر، از فرودگاه بگرام به هدف کاخ ریاست جمهوری صورت گرفت، ضربه‌های سنگینی بود که سرانجام، مقاومت داوود خان را که خود اسلحه بدست گرفته و علیه کودتاگران می‌جنگید، در هم شکست.

به این ترتیب، کودتای هفتم ثور به شکل غافلگیرکننده‌ای به پیروزی رسید و شامگاه همین روز، حفیظ‌الله امین، سقوط خاندان سلطنتی و به قدرت رسیدن شورای نظامی را از طریق رادیوی دولتی افغانستان اعلام کرد.



حزب دموکراتیک خلق که توسط کودتا در سال 1357 بر روی کار آمد ، چهار تا به اصطلاح رئیس جمهور ( تره کی ، امین ، کارمل ، نجیب ) را تجربه کرد.

1357-1358.شمسی نور محمد تره کی

1358-1358.شمسی حفیظ الله امین

1358-1366.شمسی ببرک کارمل

1366-1371.شمسی داکتر نجیب

این حزب که با مقاومت همگانی مردم (جهاد) رو به رو گردید ، در طی چهارده سال فقط در پایتخت و مراکز ولایات (استانها ) حکومت راند. و در سال 1371 به وسیله مجاهدین بساط حکومتش برچیده شد.





نور محمد تره کی









حفیظ الله امین









ببرک کارمل









داکتر نجیب الله







مجاهدین که در 8 ثور 1371 قدرت را از بازمانده گان حاکمیت خلق و پرچم تحویل گرفتند، حدود چهار سال همراه با جنگ های خونین داخلی در افغانستان حکومت کردند. سرانجام در سال 1375 بوسیله طالبان از کابل و بسیاری ازنقاط دیگر افغانستان رانده شدند. طالبان که به وسیله پاکستان وبرخی ازکشورهای دیگر به وجود امده بودند، از برج قوس 1373 تا اواخر سال 1384 با قساوت وبی رحمی بی سابقه در افغانستان حکومت راندند. تا پس از حوادث یازده سپتامبر 2001 که امریکا و هم پیمانانش به افغانستان حمله کرده با همکاری جبهه متحد شمال حکومت طالبان را خاتمه دادند. دراین مدت فردی به نام ملا محمدعمر رهبری حکومت طالبان را به عهده داشت. پس از سقوط طالبان اقای حامد کرزی در راس حکومت افغانستان در سه دوره ( موقت ، انتقالی و انتخابی ) قرار گرفت که طبق قانون اساسی افغانستان دراین دوره حدود چهار سال دیگر بایست حکومت کند.

جنگ استقلال ( 1919 میلادی )

جنگ استقلال ( 1919 میلادی )




پس از مرگ امیرحبیب الله خان پسر سومش، امان الله خان تخت و تاج پدر را تصاحب کرد. و به عنوان شاه افغانستان پذیرفته شد. در این روزها احساسات ضد انگلیسی در بین مردم به اوج شدت خویش رسیده بود، زیرا عموما معتقد بودند که انگلیس می‌بایست در قبال بیطرفی افغانستان در جنگ اول جهانی، استقلال کامل این کشور را بدان باز می‌گرداند. شاه کمان‌الله از احساسات ضد انگلیسی مردم استفاده نموده، در سال ۱۲۹۸ ه.ش (۱۹۱۹ میلادی) سومین جنگ علیه انگلیس را آغاز کرد. سفربری نیروهای این کشور به طرف هند آغاز شد، نیروهای هوایی انگلیس برای مدت ده روز پشت هم شهر جلال آباد و نواحی خیبر را بمباران کردند، بعد از ده روز جنگ افغانستان تقاضای آتش بس و پیشنهاد صلح نمود. انگیلسها هم که از جنگ اول جهانی خسته و فرسوده شده بودند، با اندکی تعلل این تقاضا را پذیرفتند. از سوی دیگر انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه نیز تأثیرات خود را داشت، و دیگر برای انگلیس تهدیدی محسوب نمی‌شد، سیاست بلشویکها عدم مداخله در امور دیگران بود. افغانستان در نخستین روزهای جنگ سوم افغان و انگلیس اعلان استقلال نمود. انگلیس به سال ۱۳۰۰ ه.ش (۱۹۲۱ میلادی) طی قراردادی در راولپندی استقلال افغانستان را به رسمیت شناخت. شاه امان الله سیاست گوشه گیرانه پدر بزرگ و پدرش را کنار گذاشته دست به یک سلسله اصلاحات اساسی زد. این اصلاحات شاه مورد قبول قشر مذهبی واقع نشد، ملاها و روحانیون محافظه کار دست به تحریکات علیه شاه اصلاح طلب زدند.

در سال ۱۳۰۷ ه.ش (۱۹۲۷ میلادی). امان الله خان نخستین رهبر افغان بود که عنوان خود را از امیر به شاه تغییر داد، و همراه با همسرش ملکه ثریا از اروپا، ترکیه، مصر و ایران دیدن کرد. وی که از دیدن تحولات در جهان و به ویژه کشورهای مسلمان همسایه (ایران و ترکیه) شگفت زده شده بود، دست به اقدامان و اصلاحات وسیع زد. کشف حجاب زنان و رایج ساختن لباسهای اروپایی در دفاتر و ادارات دولتی از نحستین اقدامات شاه جوان افغان بودند که با مخالفت رهبران مذهبی و ملاها روبرو گشت، شخصی به نام ملای لنگ در مناطق جنوبی افغانستان دست به تحریکات علنی علیه امان الله خان زده و علیه وی فتوای جهاد داد.از سوی دیگر نادرخان و برادران نیز دست به‌کار شده توطئه و دسیسه‌سازی علیه امان‌الله خان را آغاز نمودند. در این روزها یکبار دیگر کشور دست‌خوش آشوبها و توطئه‌ها و دسایس گشت، این آشوبها بار دیگر استقلال افغانستان را تهدید می‌نمودند. درین میان جوانی بنام حبیب الله کلکانی با تنی چند از یاران وفادار و جانباز خود از شمالی به سوی کابل به قصد تصرف تخت و تاج براه افتاد. شاه امان الله جنگ را لازم ندانسته تخت و تاج را رها کرده به هند رفت و بقیه سی سال عمر خود را در اروپا گذراند.

محمد نادرخان در زمرة محافظان امیر حبیب الله خان خدمت میکرد، و دست آخر به فرماندهی کل ارتش وی منصوب گشت. بعد ازآنکه حبیب الله خان به قتل رسید، خیانتهای محمدنادرخان نیز برملا گشتند، پادشاه جوان افغان امان الله خان او را از فرماندهی کل قوا معزول نمود. نادرخان به بهانه‌ای علاج بیماری عازم اروپا گردید و در آنجا در تبانی با انگلیس دست به دسیسه چینی علیه دولت تازه بنیاد شاه امان الله زد، از جمله شاه را متهم به کفر نمود و عکسهای جهلی بی حجاب را از خانم شاه (ملکه ثریا) تهیه کرده در بین قبایل توزیع نمود همچنان عکس جهلی دیگری را تهیه کردند که گویا شاه در اروپا دست پاپ اعظم را بوسیده است، این همه دسایس محمد نادرخان و برادران باعث شدند تا روحانیون فرصت طلب که همواره از حکومت هند بریتانوی جیره میگرفتند علیه شاه مردم را تحریک نمودند. شاه بدون جنگ و خونریزی تخت و تاج را رها کرد. امیرحبیب الله مشهور به کلکانی تخت و تاج را تصاحب نمود. نادرخان و برادران از طریق هند بریتانوی وارد پکتیا گشته قبایل پشتون را تحت نام برگشتاندن تخت وتاج به وارث اصلی آن شاه امان الله، علیه حبیب الله تحریک نمودند. حبیب الله نمیخواست که جنگ کند، او میخواست که بدون جنگ و خونریزی تخت و تاج را تسلیم نادرخان کند، در صورتیکه به وی و طرفدارانش صدمه‌ای نرسد. نادرخان بر قرآن مهر نهاد و سوگند خورد که جان وی و طرفدارانش درامان خواهد بود. حبیب الله نیز به سوگند نادرخان اعتماد نموده دست از سلطنت کشید.

نادرخان همراه با قبایل جنوبی وارد کابل شده حبیب الله و طرفدارانش را از دم تیغ کشید و بدین طریق حکومت رعب و شتم را بنا کرد. چندین هزار نفر قبایلی که بیشترشان را مردان آنسوی مرز (هند بریتانوی) تشکیل میداند نادرخان و برادران را در به قدرت رسیدن همکاری نموده بودند، در مقابل خواهان پاداش بودند. نادرخان تمام دارایی بانک را بین ایشان تقسیم کرد، اقوام تشنه‌ای تاراج و غارت، دار و ندار شهر را مانند گرگان بیابانی تاراج نموده با خود به آنسوی مرز انتقال داده و عده‌ای دیگر هم پستهای مهمی دولتی را تصاحب کرده ملکیتهای مردم را نیز بزور تفنگ از آن خویش ساختند. نادرخان و برادران اندکترین مخالفت را نسبت به خود و حکومت خویش توسط ژاندارمرهای خویش در نطفه خنثی ساختند، هزاران انسان را به طرفداری از امان الله و یا به جرم وطندوستی و آزادیخواهی رهسپار زندانهای مخوف و سیاه چالها نموده که بیشترینشان در آن سیاه چالها جان سپردند.

آخرالامر نادرخان در سال ۱۳۱۲خ/۱۹۳۳م در اثنای توزیع جوایز در یک مدرسه توسط جوانی بنام عبدالخالق به ضرب گلوله کشته شد. برادران نادر زمیننه‌ای بقدرت رسیدن برادرزادة خویش محمدظاهر را مساعد ساخته و هیچکدامشان ادعای تخت و تاج را نکردند، چه که آنها بخوبی میدانستند، که نفاقهای خانوادگی زمینه‌ای نابودی ایشان را بیشتر مساعد خواهد کرد، چون ایشان در بین مردم دارای اعتبار و حیثیتی چندانی نبودند، ایشان را مردم غاصب تخت و تاج میدانستند. از همان روزهای نخست ایشان بنا حکومت خویش را بر غدر و مکر نهاده بودند.



پس از ترور نادرخان پسر ارشد وی ، ظاهر شاه در حالی که نوزده سال سن داشت به عنوان وارث تاج و تخت پدر نامزد مقام سلطنت گردید ؛ اما در عمل عموهای وی ( ابتدا هاشم خان و سپس محمود خان ) زمام امور ممکلت را در دست گرفتند. هاشم خان با استبداد و بیرحمی ، حکومت راند. اما محمود خان اندکی شیوه ملایم تر را درحکومت داری پیشه ساخت. در زمان حکومت او آزادی های سیاسی و فردی کما بیش درافغانستان رونما شد . پس از محمود خان پسر برادر وی سردار داوود خان به عنوان صدر اعظم زمام امور کشور افغانستان را در دست گرفت. آزادی های به وجود امده در صدارت محمود خان را سلب نمود.

او در عین تلاش فراوان برای بهبود وضع اقتصادی افغانستان، برای عظمت و استیلای بیشتر پشتون ها نیز تلاش فراوان به خرج داد. و به خاطر مسئله پشتونستان افغانستان را بارها رو در روی پاکستان قرار داد. از سال 1342 به بعد ظاهر خان کوشید که زمام امور حکومت را خود شخصا در دست گرفته از نفوذ اعضای خانواده سلطنتی بکاهد. او با روی کار اوردن قانون اساسی جدید و پارلمان مطابق معیارهای جهان معاصر، در سال 1343 تحولات سیاسی نسبتا شگرفی را در افغانستان پذیرا شد.



پادشاهان محمد زائی افغانستان:

امیر دوست محمد خان سال جلوس 1259 هجری

امیر شیر علی خان سال جلوس 1279 هجری

امیر محمد افضل خان سال جلوس 1283 هجری

امیر محمد اعظم خان سال جلوس 1284 هجری

امیر شیر علی خان ( مکرر) سال 1285 هجری

امیر محمد یعقوب خان سال جلوس 1296 هجری

امیر عبدالرحمن خان سال جلوس 1297 هجری

امیر حبیب الله خان سال جلوس 1319 هجری

امیر امان الله خان سال جلوس 1337 هجری

امیر محمد نادر شاه غازی سال جلوس 1348 هجری

امیر محمد ظاهر شاه سال جلوس 1352 هجری





دوست محمد خان









شیر علی خان









عبدالرحمن خان









امان الله خان









محمد نادر شاه













محمد ظاهر شاه









طاق ظفر که به مناسبت استقلال ساخته شد











جنگ اول جهانی و بی طرفی افغانستان

جنگ اول جهانی و بی طرفی افغانستان




امیرعبدالرحمان خان به‌سال ۱۳۱۹ هجری قمری (۱۹۰۱ میلادی) چشم از جهان پوشید، حبیب الله خان پسر بزرگش بر طبق وصیت پدر برجای وی نشست. حبیب الله خان سیاست انزواگرایی پدر را دنبال کرد، وی همواره با هرگونه تلاش قدرتهای خارجی برای کسب امتیازاتی در افغانستان مخالف بود. حبیب الله خان طب غربی را در کشور رایج ساخت و خرید و فروش برده را نیز لغو نمود، و یک باب مدرسه‌ای عالی را بنابر الگوهای غربی بنام حبیبیه تأسیس نمود.

در صحنه‌ای بین المللی، روسیه و انگلیس طی قرارداد ۱۳۲۵هجری قمری (۱۹۰۷ میلادی) سن پترزبورگ خود یکبار دیگر بر موافقتشان با اینکه افغانستان همچنان بایستی به مثابه‌ای سپری در میانه‌ای این دو قدرت باقی بماند، تاکید کردند. در فاصله کمی بعد از انعقاد این قرارداد جنگ جهانی اول شعله ور شد. افغانستان از هردو سو بشدت تحت فشار قرار گرفت. آلمانها در پی آن بودند که حمایت و یاری افغانستان را نسبت به خودشان در مقابل انگلیس‌ها جلب کنند، سلطان حمید عثمانی (که خود را خلیفه مسلمین میخواند) علیه کفار و مشرکان حکم جهاد داده بود، و آشوب طلبان هندی می‌کوشیدند هر طور شده پای افغانستان را به جنگ بکشند. علی رغم همه اینها امیرحبیب الله کاملاً به قول و قراری که برای حفظ بیطرفی با انگلیس گذاشته بود وفا کرد، و با این کار با مخالفتهای شدیدی در بین مردم خود مواجه شد. وی در مقابل حفظ بی طرفی افغانستان تقاضا کرده بود که با پایان گرفتن جنگ به این کشور استقلال کامل داده شود. اما پیش از انکه با هر نوع مخالفت صریحی از انگلیس برای تضمین این خواسته بگیرد، در سال ۱۲۹۸ ه.ش (۱۹۱۹ میلادی) به شکل مرموزی به قتل رسید.







جنگ دوم افغان و انگلیس ( 1879 میلادی )

جنگ دوم افغان و انگلیس ( 1879 میلادی )




وقتی انگلیسها از طرف جنوب، افغانستان را اشغال کردند، امیرشیرعلیخان از روسها استمداد کرد، ولی پاسخی نیافت و ناگزیر اداره امور را به فرزندش یعقوب خان سپرد و خود به امید جلب کمک رهسپار شمال گشت، روسها تنها کمکی که به وی کردند این بود که توصیه نمودند به پایختش برگردد و با انگیس‌ها از در صلح درآید. امیر شیرعلی نا امید، افسرده و در هم شکسته در مزارشریف چشم از جهان فروبست. انگلیس‌ها اینبار نیز با رهبرانی پیمان بستند که افغان‌ها ایشان را بحیث رهبر نمی‌شناختند. اگرچه یعقوبخان فرزند شیرعلیخان بود و از طرف وی اداره‌ای امور را در شهر کابل در دست داشت، ولی او نیز رهبری نبود که مورد قبول سران قبایل باشد. وی به همهٔ خواستهای انگلیس که مهمترین آنها عبارت بود از این‌که افغانستان باید روابط خود را با سایر کشورهای خارجی با مشورت انگلیس تنظیم کند، گردن نهاد. نمایندگانی راکه انگلیس بنابر مفاد همین معاهده صلح (معاهده صلح گندمک)، در سال ۱۲۹۶ هجری قمری (۱۸۷۹ میلادی) به کابل اعزام نموده بود، چند هفته بعد به دست افغان‌هایی‌که مخالف این معاهده بودند، به قتل رسیدند.

از این رو سه لشکر تازه نفس انگلیسی که هنوز آسیبی ندیده بودند وارد صحنه شده، کابل و قندهار را اشغال کردند. یعقوب خان بعد از مدت کوتاهی به هند تبعید شد. انگلیس‌ها پی بردند که اشغال افغانستان کار چندان مشکلی نیست ولی نگهداری آن خیلی مشکل است، بنابر این به فکر آن افتادند تا در میان قبایل کسی را بیابند که هم مورد قبول مردم باشد و هم نزد انگلیس‌ها مقبولیت داشته باشد، این آخرین امید انگلیس در وجود عبدالرحمان خان پسر عمو(کاکا)ی امیر تبعید شده و نوه‌ای دوست محمدخان تحقق یافت. انگلیس‌ها از موفقیت نه چندان بزرگ خویش در جنگ دوم چشم پوشیده، از افغانستان خارج شدند، عبدالرحمان که مردم ترکستان افغان را به دور خود جمع کرده بود، در قبال گرفتن شناسایی از طرف انگلیس‌ها تنظیم روابط خارجی خویش را به ایشان واگذاشت. در خلال حکومت او روسها و انگلیسها به توافقی قطعی در مورد مرزهای طولانی افغانستان با روسیه، از مرزهای ایران تا پامیر، دست یافتند. مرزهای جنوب غربی انگلیس نیز بر اساس خط مشهور دیورند (Durand Line) تعیین گشت، انگلیسها عبدالرحمان را مجبور ساختند تا معاهده ننگین دیورند را امضا کند که در اثر آن نیمی از سرزمین پشتونها به قوای بریتانیا تعلق گرفت.

سیاست شوم و استعماری آن زمان انگلیس باعث گشت که از آن زمان تا کنون افغانستان و پاکستان موفق نشده‌اند تا مسئله مرزی خویش را حل نمایند، از آن زمان تا کنون پیوسته یک سلسله کشاکش‌های مرزی، برخوردهای نظامی و تحریکات متقابل در سراسر این مرزها را به دنبال داشته است. امیر عبدالرحمان را در تاریخ بنام یک امیر آهنین یاد کرده اند، چرا که او توانست قبایل متمرد و نافرمان غلزایی و هزاره را تحت فرمان درآورد و یک‌پارچگی افغانستان را تأمین و تضمین کند. اگرچه در این مدت سایه و سنگینی اقتدار وی در همهٔ گوشه و کنار این سرزمین احساس میشد، اما ادغام مردمی نافرمان و قبایلی یاغی در یکدیگر و درآوردن آنان بصورت ملتی یکپارچه و متحد، جز از این طریق ممکن نمی‌بود.